a.bavafa444@gmail.com
ارتباط حرکت اسپیرالی و معراج

معراج: سفری شبانه، از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، و از آنجا به آسمانهای هفتگانه،
تا جایی فراتر از عقل و چشم:
قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ.
اما این سفر، در لایهی عمیقتر خود، چیزی بیش از یک تجربهی آسمانیست:
نقشهای روانی برای صعود درونمحور انسان، از ناسوت تا لاهوت—even اگر در قالب روایت بیرونی ارائه شده باشد.
۱. معراج، نه پرواز خطی، بلکه صعود اسپیرالی
در تصور رایج، معراج صعودی عمودی از زمین به آسمان است.
اما در ساختار روان، چنین صعودی ممکن نیست مگر با عبور مارپیچی از لایههای وجود:
- از بدن به احساس،
- از احساس به ناخودآگاه،
- از ناخودآگاه به سایه،
- از سایه به درک خویشتن.
این همان حرکتیست که یونگ آن را مسیر فردیتیابی مینامد؛
مسیر بازگشت به خویش، اما نه مستقیم،
بلکه در چرخشی پیوسته، هر بار عمیقتر—even اگر گمان کنی دوباره به همان نقطه برگشتهای.
معراج نیز، در روایتهای عرفانی و باطنی، دقیقاً چنین سفریست:
حرکت در مدار، نه فرار به بالا.
۲. اسپیرال و سایه در معراج
برای صعود، ابتدا باید از نقاط تاریک عبور کرد.
در معراج نیز، روایت میگوید پیامبر (ص):
- ابتدا در شب به مسجدالاقصی میرود،
- سپس در معیت جبرئیل، آسمان به آسمان بالا میرود،
- در هر مرحله، با پیامبری دیدار میکند،
- و در نهایت، تنها میشود.
اما هر آسمان، نمادیست از لایهای از روان:
- اولین آسمان = ایگو،
- دوم = ناخودآگاه شخصی،
- سوم = سایه،
- چهارم = آرکیتایپها،
- پنجم = تضادهای درونی،
- ششم = ادغام دوگانگیها،
- هفتم = مواجهه با خویشتن.
در هر آسمان، چیزی از درون روشن میشود؛
و این، الگوی مارپیچ است: عبورِ تکراری، اما هر بار عمیقتر.
۳. جبرئیل و توقف در نقطهی «لا»: آستانهی خویشتن
در اوج معراج، روایت میگوید:
جبرئیل ایستاد.
و گفت: از اینجا به بعد، من نمیتوانم بیایم.
این نقطه، همان مرز نهایی است:
«از اینجا به بعد، تو باید تنها بروی.
من (آگاهی) تا اینجا توان همراهی دارم،
اما در دل نور محض، فقط خودت باید باشی—even اگر بترسی.»
در روانشناسی یونگ، این لحظه، لحظهی مواجههی مستقیم با خویشتن است؛
نه با ایگو، نه با سایه، نه با دیگران.
بلکه با مرکز معنا، با «خویش»، با خدا.
این نقطه، در مارپیچ، جاییست که تو دیگر نه بالا میروی،
بلکه درون میشوی—even اگر به ظاهر در اوجی.
۴. اسپیرال و بازگشت: معراج تمام نمیشود، مگر با فرود
یونگ میگوید:
«اگر در تجربهی خویشتن بمانی، و بازنگردی، دچار انفجار روانی میشوی.
فردیتیابی، بدون بازگشت، خطرناک است.»
پیامبر (ص) نیز، پس از قاب قوسین، بازمیگردد.
اما این بار، نه همان انسانیست که بود:
- آرامتر،
- ژرفتر،
- متصل به معنا.
این بازگشت، بخشی از اسپیرال است:
هر صعودی، نیازمند نزول است—but نه نزول از معنا، بلکه تجلّی معنا در زندگی.
۵. معراج در رؤیا: رؤیای بالا رفتن، پرواز، عبور از آسمانها، دیدار با موجودات نورانی، سکوت شدید، یا ناتوانی در صعود کامل…
همه، نشانههایی از فعال شدن حرکت اسپیرالی در رواناند.
در این رؤیاها:
- پرواز با جبرئیل = رشد آگاهی،
- رسیدن به حد نهایی = مواجهه با خویشتن،
- دیدن نور یا صدایی بیواژه = اتصال به ناخودآگاه جمعی،
- فرود بعد از پرواز = آمادگی برای بازسازی روان با تجربهی نو.
رویاها، معراجهای شبانهاند—even اگر فرد آنها را جدی نگیرد.
۶. معراج و مسیر فردیتیابی
در نهایت، معراج، اگر فقط تجربهای برای پیامبر بود، از ما چه میخواست؟
اما چون بازگو شد،
چون در قرآن ذکر شد،
چون با روایتهای باطنی و عرفانی آمیخته شد،
پس مدلی برای سفر ما نیز هست—even اگر ما در مکه نباشیم.
یونگ میگوید:
«هر انسان، رسولی به درون خود است؛
اگر راه را بیابد،
و جرئت بازگشت داشته باشد.»
معراج، سفر مارپیچی از ناسوت به لاهوت است،
و بازگشتی دوباره به ناسوت—but اینبار با معنا، با حضور، با نور.
جمعبندی:
معراج، در قرآن، عرفان، و روان، حرکتی اسپیرالیست: نه پروازی به بالا، بلکه نزول به ژرفای خویشتن.
حرکتی که از پایین آغاز میشود،
در هر چرخش، بخشی از ایگو، ترس، سایه، و گسست را پشت سر میگذارد،
و در نهایت، به نقطهای میرسد که دیگر نه بالا هست، نه پایین؛
فقط حضور است—even اگر نامش قاب قوسین باشد.
در نهایت، روان میگوید:
«من بخشی از روان تو هستم،
نه در آسمان هفتم،
بلکه در مرکز اسپیرالی درون تو.
اگر جرئت عبور داشته باشی،
من در هر چرخش، با توام،
تا به نقطهی سکوت برسی—even اگر مسیرت شبانه باشد.»
سفر در اندیشه، در ۱۰ دقیقه
در اکو کاغذ، ادبیات، فلسفه و تاریخ را با نگاه یونگی تحلیل میکنیم. خلاصه ۱۵۰ کتاب و ۵۰ متفکر، در پستهایی ۱۰ دقیقهای ⏳ همیشه رایگان 📚✨ برای ورود، دکمهی زیر را بزنید 👇
ورود به اکو کاغذ
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکتب فکری سیمون دوبووار
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل یونگی مفهوم قلم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکتب فکری کارل پوپر (Karl Popper)