ویرگول
ورودثبت نام
Mani

Mani

^نوشته های یک سایکو^

پست‌هالیست‌هاانتشارات‌
Mani·
۵ روز پیش

کلبه‌ی سوخته.

هوا واقعا زیبا بود،اما صداهای اضافیِ ماشینِ قراضه‌ام آن شرایط ناب را خراب میکرد.طوریکه حتی صدای آهنگ با ولومِ آخر هم، چندان صدای نق‌ونوقش ر…
کلبه‌ی سوخته.
داستانخواندن ۳ دقیقه
۲۱
۲۰
Maniدراتاقک زیر شیروانی ذهن·
۱ ماه پیش

او عاشق باران است.

قولشان این بود اگرجایی جدا از هم بودند و بارانی بارید،اولین چیزی که به ذهنشان اجازه‌ی ورود میدهند خاطرات مشترکشان باشد.خاطراتی که در دلِ با…
او عاشق باران است.
رابطهخواندن ۲ دقیقه
۴۷
۲۵
Maniدرکاریزما·
۳ ماه پیش

زمان هم می‌ایستد!

با یک دسته‌گلِ بزرگِ رزِ قرمز وارد خانه میشود.هنگام بازکردن در هم احتیاط میکند که صدایی درنیامده و سورپرایزش خراب نشود.با دیدنِ چراغِ روشنِ…
زمان هم می‌ایستد!
خواندن ۲ دقیقه
۵۴
۴۱
Mani·
۴ ماه پیش

جنگلی همانند چشمانش..

بسیار سخت است،آن هم دراین سرمای سوزان و روزهای سفیدپوش.نبودت را میگویم..!درخیابانی که اینبار صاف بودنش نه بخاطر آسفالت بلکه بخاطر یخ‌زدگی‌س…
جنگلی همانند چشمانش..
خواندن ۳ دقیقه
۴۸
۲۴
Mani·
۴ ماه پیش

سیگارِ چهارم.

در لابه‌لای دریچه‌ی پنجره نشسته و خود را بغل کرده بود.سرش بعداز مدت‌ها رویِ سکوت را میدید.. به گربه‌ی سیاهی که هرروز در کوچه‌شان پرسه میزد…
سیگارِ چهارم.
سلامتخواندن ۳ دقیقه
۴۳
۲۹
Mani·
۵ ماه پیش

آخرین تصویر..

با برخورد نور خورشید بر چشمانم، تا نیمه، بازشان کردم.دستم را روی تخت کشیدم و با احساس خالی بودن از جایم پریدم، درحال یافتنش بودم که دیدم بر…
آخرین تصویر..
خواندن ۲ دقیقه
۴۰
۲۵
Mani·
۵ ماه پیش

قطعه‌ی 13..

بغضِ بی‌موقعش نفس کشیدن را سخت میکرد، سنگینی‌اش همانند تکه سنگی بود که در گلو گیر کرده باشد...نمیخواست گریه کند و بیشتر ازاین، غرورِ لعنتی‌…
قطعه‌ی 13..
خانوادهخواندن ۲ دقیقه
۴۲
۱۷
Mani·
۵ ماه پیش

غریبِ آشنا !

این‌روزها غوغایی‌ست در سرِ این دیوانه‌ات...تمام مکالمه‌هایی که دلش میخواهد با تو داشته باشد را در سرش مرور میکند، با تویی که یک توهمی بیش ن…
غریبِ آشنا !
خواندن ۲ دقیقه
۳۶
۱۸
Mani·
۶ ماه پیش

شبِ دراز..

امشب احتمالا..احتمالا که نه، قطعا برای خیلی‌ها شبی زیباست که آن‌را با شادی آغاز و با خوشی هم به پایان میرسانند..اما برای افرادِ عاشق این مو…
شبِ دراز..
خواندن ۲ دقیقه
۲۹
۱۶
Mani·
۶ ماه پیش

سرم خالی از سکنه است.

دستم را میبرم لای دفتر و صفحه‌ی اول را می‌آورم..مدادِ سخت‌جان‌و وفادارم را برداشته و نوکش را برروی کاغذی که نصفش متن است و نصف دیگرش خالی،ت…
سرم خالی از سکنه است.
خواندن ۲ دقیقه
۳۳
۲۶