a.bavafa444@gmail.com
مکتب فکری یوهان گوتلیب فیشته (Fichteanism)

مکتب فکری یوهان گوتلیب فیشته (Fichteanism)
یوهان گوتلیب فیشته (1762–1814) در بستری از تحولات فکری پس از انقلاب کانتی پا به عرصه گذاشت. در جهانی که عقلانیت روشنگری و بحرانهای سیاسی–اجتماعی اروپا به نقطهی جوش رسیده بود، فیشته اندیشهای را عرضه کرد که در مرکز آن، آگاهی انسانی بهعنوان نیروی خلاق واقعیت قرار داشت.
او با شهامتی فلسفی اعلام کرد که جهان، بازتاب ارادهی خودآگاه انسان است؛ جهانی که تنها در پرتو آزادی و کنش اخلاقی معنا مییابد.
مکتب فکری فیشته، بهمثابه پلی است میان معرفتشناسی کانت و ایدهآلیسم نظاممند هگل و شلینگ. فیشته در فلسفهی خود، زندگی، عمل، مسئولیت و آفرینش را در هم تنیده میبیند و خودآگاهی را نه آینهای منفعل، بلکه نیرویی فعال و خودآفرین معرفی میکند.
۱. تعریف کلی مکتب فکری فیشته:
🔹 در مکتب فیشته، «من» یا خودآگاهی، مرکز و منشأ همهی هستی است.
🔹 فیشته استدلال میکند که جهان بیرونی تنها در جریان کنش آگاهانهی «من» به وجود میآید؛ بنابراین، وجود چیزی مستقل از خودآگاهی، برای او بیمعناست.
🔹 آزادی و اخلاق، دو ستون اصلی این بنا هستند: انسان تنها از راه کنش آزادانه و پایبندی به وظیفهی اخلاقی، به تحقق وجودی خویش دست مییابد.
تصویر ذهنی:
خودآگاهی فیشتهای را همچون چشمهای زلال تصور کنید که جریان هستی از دل آن میجوشد. اگر این چشمه خشک شود، رودخانههای جهان نیز از حرکت باز میایستند.
۲. اصول کلیدی مکتب فکری فیشته (با شرح کامل)
۲.۱. خودآگاهی بهعنوان کنش آفریننده (Self-Positing Ego)
🔹 فیشته نخستین فیلسوفی است که مفهوم خودآگاهی را کاملاً به کنش گره میزند.
🔹 "من" تنها از طریق عمل خود، خودش را میسازد و اثبات میکند.
🔹 وجود ما، فرآیندی پویا از خودآفرینی مداوم است.
🔹 مثال:
یک هنرمند نقاش تنها زمانی هست که قلم بر بوم بکشد. ایستادن در برابر بوم بدون عمل، وجود هنری نمیآفریند.
۲.۲. ضرورت "نا-من" (Non-Ego) برای تحقق "من"
🔹 خودآگاهی، برای بازشناسی خویش، نیازمند مقاومتی است که در برابر آن عمل کند. این مقاومت، همان "نا-من" است.
🔹 جهان بیرونی یا "نا-من"، شرط تحقق خودآگاهی است؛ بدون "دیگری"، "من" بیمعنا میشود.
🔹 مثال:
آینهای که تصویر ما را بازتاب میدهد، همان نقشی را دارد که "نا-من" برای خودآگاهی ایفا میکند: بدون آن، خود ما هم ناشناخته باقی میمانیم.
۲.۳. آزادی بهعنوان حقیقت وجودی
🔹 برای فیشته، آزادی، کیفیتی افزوده بر وجود نیست؛ بلکه خود وجود است.
🔹 انسان تنها به میزانی که آزادانه عمل کند، واقعاً وجود دارد.
🔹 مثال:
بردهای که به اجبار کاری را انجام میدهد، در حقیقت بخشی از انسانیت خود را از دست داده است؛ ولی فردی که خود به انتخاب راه خیر میرود، وجود حقیقیاش را شکوفا میکند.
۲.۴. اخلاق بهمثابه وظیفهی آزاد
🔹 در مکتب فیشته، کنش اخلاقی زمانی اصیل است که از آزادی برخیزد، نه از ترس یا طمع.
🔹 عمل اخلاقی باید ناشی از ادراک وظیفه باشد، وظیفهای که خودآگاهی در خویش کشف میکند.
🔹 مثال:
کسی که راست میگوید، نه برای کسب اعتبار یا ترس از مجازات، بلکه چون در دل خود وظیفهی راستگویی را یافته است.
۲.۵. دیگری و جامعهی عقلانی
🔹 برخلاف تصور فردگرایانهی محض، فیشته تأکید میکند که تحقق کامل آزادی در بستر یک جامعهی عقلانی ممکن است.
🔹 "دیگری" دشمن آزادی نیست، بلکه شریک آن است؛ کسی که با او میتوان آزادی را در سطحی عالیتر تجربه کرد.
🔹 مثال:
مثل نوازندگان یک ارکستر که آزادی هنریشان تنها در هماهنگی با یکدیگر به اوج میرسد.
۳. فیلسوفان کلیدی مرتبط با مکتب فکری فیشته
۳.۱. ایمانوئل کانت (1724–1804) – الهامبخش اولیه
🔹 فیشته فلسفهاش را بهعنوان «کانتی خالص» آغاز کرد.
🔹 اما به زودی دریافت که فلسفهی کانت، که چیز در خود (Noumenon) را فراتر از دسترس شناخت انسان میدانست، به دوگانگی حلنشدهای میان ذهن و جهان منتهی میشود.
🔹 فیشته با جسارت گام فراتر نهاد: بهزعم او، این خودآگاهی انسان بود که همهی تجربهها، حتی خود "جهان" را میساخت.
🔹 تحلیل:
در حالی که کانت هنوز بقایایی از واقعیت مستقل را حفظ میکرد، فیشته جهان را کاملاً محصول آگاهی آزاد دانست. این گذار، فلسفه را از نقدشناسی کانتی به ایدهآلیسم رادیکال سوق داد.
۳.۲. فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775–1854) – شاگرد و منتقد
🔹 شلینگ تحت تأثیر فیشته، مفهوم طبیعت را بهعنوان فرآیندی خودآگاه بسط داد.
🔹 اما بر خلاف فیشته، شلینگ اصرار داشت که طبیعت هم مانند ذهن، دارای آگاهی است؛ نوعی آگاهی ناخودآگاه که در انسان به خودآگاهی میرسد.
🔹 تحلیل:
شلینگ «نا-من» را نه صرفاً مانع، بلکه موجودیتی مثبت و خلاق در خودش دید. او دیالکتیکی میان طبیعت و روح را مطرح کرد که آغازگر فلسفهی طبیعت شد.
۳.۳. گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770–1831) – ادامهدهندهی تحول
🔹 هگل، با بهرهگیری از ایدهی خودآگاهی فعال فیشته، نظریهی دیالکتیک تاریخی خود را شکل داد.
🔹 به باور هگل، تحقق آزادی نه از طریق جدایی «من» و «نا-من»، بلکه از طریق فرآیند تدریجی وحدتیابی آگاهی و واقعیت در تاریخ به دست میآید.
🔹 تحلیل:
در حالی که فیشته هنوز درون چهارچوب «من» حرکت میکرد، هگل فلسفه را به قلمرو «روح جهانی» گسترش داد.
۴. نقدها و مخالفتها با مکتب فکری فیشته
۴.۱. نقدهای تجربهگرایان:
🔹 تجربهگرایان انگلیسی مانند هیوم و بعدها جان استوارت میل، فلسفهی فیشته را به «خودبینی معرفتشناسانه» متهم کردند.
🔹 آنها استدلال کردند که جهان، مستقل از ذهن وجود دارد و شناخت، کشف این جهان است، نه ساخت آن.
🔹 تحلیل:
از دید تجربهگرایان، فلسفهی فیشته بیش از حد ذهنمحور است و جای عینیت را به خیال میدهد.
۴.۲. نقدهای اگزیستانسیالیستها:
🔹 متفکرانی چون کییرکگور، هایدگر و سارتر بعدها به شیوهای دیگر انتقاد کردند.
🔹 آنان باور داشتند که انسان در جهانی پرتاب شده است، جهانی که پیشاپیش وجود دارد و انسان باید در دل محدودیتهای واقعی با آزادی خود دست و پنجه نرم کند.
🔹 تحلیل:
از دید اگزیستانسیالیستها، آزادی واقعی تنها در دل موقعیتهای واقعی و محدودههای مادی امکانپذیر است، نه با خلق آزادانهی یک جهان خیالی.
۴.۳. نقدهای سیاسی–اجتماعی:
🔹 برخی نگرانی داشتند که تأکید فیشته بر آزادی فردی میتواند به بیقیدی یا آشوب اجتماعی بینجامد.
🔹 دیگران نگران بودند که اصرار بر عقل عملی به عنوان معیار نهایی، میتواند به گونهای دیکتاتوری معنوی بیانجامد.
🔹 تحلیل:
فیشته میان فردگرایی افراطی و عقلانیت جمعی در نوسان بود و همین باعث شد که بعدها برداشتهای مختلف (لیبرال و اقتدارگرایانه) از فلسفهی او پدید آید.
۵. تأثیرات مکتب فکری فیشته
🔹 بر ایدهآلیسم آلمانی:
فیشته سرآغاز تحولی بود که به نظامهای فلسفی شلینگ و هگل منجر شد.
🔹 بر جنبشهای ملیگرایانه:
خطابههای فیشته به ملت آلمان (Reden an die deutsche Nation) نقشی کلیدی در احیای احساس هویت ملی در دوران جنگهای ناپلئونی ایفا کرد.
🔹 بر روانشناسی مدرن:
ایدهی خودآگاهی فعال، الهامبخش روانشناسانی شد که ذهن انسان را نه صرفاً بازتاب واقعیت، بلکه سازندهی آن میدیدند.
🔹 بر فلسفهی عمل:
اندیشهی پیوند میان عمل و آگاهی راه را برای فلسفههای پراگماتیستی و عملگرایانه گشود.
۶. نتیجهگیری
فیشته پرسشی بنیادی مطرح کرد:
آیا ما جهان را همانگونه که هست میشناسیم، یا جهانی را که خود میآفرینیم تجربه میکنیم؟
او پاسخی انقلابی داد:
آگاهی، جهان را نمیبیند؛ جهان را میسازد.
🔹 این نگاه، انسان را از موجودی منفعل به نیرویی خلاق بدل کرد.
🔹 اما این خلاقیت، تنها با تعهد اخلاقی و پذیرش دیگری میتواند به آزادی اصیل بینجامد.
فیشته، در نهایت، پیامآور فلسفهای بود که زندگی را نه تماشای منفعلانه، بلکه سفر مداوم آفرینش خود و جهان از درون آزادی میدید.
📌سفر قهرمانی جوزف کمپل شامل چندین مرحله است که قهرمان از دنیای معمولی خود فراخوانده میشود و وارد دنیای جدیدی میشود که در آن با چالشها و دشمنان مواجه میشود. در این مسیر، قهرمان از یک راهنما یا استاد کمک میگیرد، با مشکلات و تضادهای درونی خود روبهرو میشود، و در نهایت از این تجربیات برای رشد و تحول استفاده میکند. پس از پیروزی بر موانع، قهرمان به دنیای خود بازمیگردد، اما با آگاهی و قدرت جدیدی که به دیگران کمک میکند. این سفر نشاندهندهی فرآیند تغییر و تکامل فردی است.
۱) جهان عادی در مکتب فکری فیشته چگونه تعریف میشود؟
📌 پاسخ کوتاه:
در جهان عادی فیشته، انسانها خود را موجوداتی منفعل در جهانی مستقل میپندارند و تصور میکنند که جهان بیرون ماهیتی مستقل دارد و آنها فقط باید با آن سازگار شوند.
📌 جزئیات آموزشی:
در این مرحله، افراد خود را تابع واقعیتهای بیرونی میدانند: طبیعت، اجتماع، شرایط اقتصادی یا فرهنگی.
آنان میپندارند که آگاهیشان تنها بازتابی از جهان موجود است، نه نیرویی خلاق برای ساختن جهان.
جهان عادی، جهانی است که در آن انسانها قدرت کنشگری خویش را نادیده میگیرند و زندگی را مجموعهای از واکنشهای منفعلانه میدانند.
این جهان، جهانی است که در آن آزادی بهعنوان رؤیایی دوردست و نه یک وظیفهی عملی درک میشود.
۲) فراخوان ماجراجویی در مکتب فیشته چه مفهومی دارد؟
📌 پاسخ کوتاه:
فراخوان ماجراجویی زمانی رخ میدهد که فرد درمییابد که آگاهی او، نیروی خلاقی است که میتواند خود و جهان پیرامون را بسازد، نه صرفاً بازتابی از واقعیت بیرونی باشد.
📌 جزئیات آموزشی:
فرد کمکم متوجه میشود که هستی او صرفاً نتیجهی فشارهای بیرونی نیست، بلکه کنش آزاد و آگاهانهی اوست که معنا و واقعیت را شکل میدهد.
مطالعهی آموزههای فیشته نشان میدهد که خودآگاهی، اساساً یک نیروی آفریننده است، نه ناظر بیطرف.
این بیداری، آغاز سفر قهرمانی است: لحظهای که فرد در مییابد مسئولیت سرنوشت خود و حتی معنای جهان، بر دوش اوست.
۳) امتناع از دعوت در مکتب فیشته چگونه بروز میکند؟
📌 پاسخ کوتاه:
امتناع از دعوت زمانی رخ میدهد که فرد از پذیرش مسئولیت کامل برای ساختن خود و جهان بیمناک میشود و به انفعال یا جبرگرایی پناه میبرد.
📌 جزئیات آموزشی:
پذیرفتن اینکه من باید خودم جهانم را بسازم، بار عظیمی بر دوش فرد میگذارد.
بسیاری وسوسه میشوند که به جهانبینیهای جبرگرایانه، سرنوشتباورانه یا مادیگرایانه پناه ببرند.
امتناع از دعوت در فلسفهی فیشته یعنی فرار از آزادی: تلاش برای انداختن بار تصمیمگیری و خلاقیت بر دوش نیروهای بیرونی، سنتها، طبیعت یا تصادف.
۴) ملاقات با راهنما در مکتب فیشته چه نقش مهمی دارد؟
📌 پاسخ کوتاه:
راهنما در فلسفهی فیشته، عقل عملی (Praktische Vernunft) است که فرد را به سوی شناخت وظیفهی اخلاقی و تحقق آزادی حقیقی هدایت میکند.
📌 جزئیات آموزشی:
عقل عملی همان ندای درونی است که نشان میدهد آزادی بدون اخلاق معنا ندارد.
این عقل، به فرد میآموزد که چگونه وظیفهی خویش را دریابد و بر اساس آن عمل کند، حتی اگر سخت یا تنها باشد.
راهنمای حقیقی سفر قهرمانی در مکتب فیشته، ایمان به توانایی خود برای خلق جهانی مبتنی بر آزادی و مسئولیت است، نه تقلید از نیروهای خارجی.
۵) عبور از آستانه در مکتب فیشته چه مفهومی دارد؟
📌 پاسخ کوتاه:
عبور از آستانه زمانی رخ میدهد که فرد تصمیم میگیرد خود را خالق معنای زندگی خویش بداند و مسئولیت کامل کنشهایش را بپذیرد.
📌 جزئیات آموزشی:
در این لحظهی سرنوشتساز، قهرمان متوجه میشود که آزادی حقیقی، در پذیرش داوطلبانهی بار سنگین خودآفرینی نهفته است.
او دیگر به نیروهای بیرونی متوسل نمیشود و با ارادهی آگاهانه و اخلاقی خود، سفر خویش را آغاز میکند.
عبور از آستانه یعنی عبور از زندگی بهمثابه واکنش، به زندگی بهمثابه آفرینش.
۶) آزمونها، متحدان و دشمنان در مکتب فیشته چه نقشی دارند؟
📌 پاسخ کوتاه:
آزمونها، چالشهایی هستند که میزان تعهد فرد به آزادی و کنش اخلاقی را میآزمایند. متحدان، عقل عملی، ایمان به خود و ارادهی خلاقند. دشمنان، ترس از شکست، وسوسهی انفعال، و خودمحوری افراطی هستند.
📌 جزئیات آموزشی:
آزمونها:
- مواجهه با موانع بیرونی (نا-من) که مانع تحقق ارادهی آزاد میشوند.
- وسوسههای درونی همچون ترس از آزادی، خودبینی، یا بیاعتمادی به توانایی خود.
متحدان:
- نیروی عقل عملی که فرد را به سوی انجام وظیفهی اخلاقی هدایت میکند.
- باور به این اصل که "من" با کنش آزاد خود، معنا میبخشد.
- حس مسئولیت نسبت به آزادی جمعی و پذیرش دیگری.
دشمنان:
- ترس از مسئولیتهای بیپایان آزادی.
- گرایش به جبرگرایی یا انفعال.
- خطر سقوط به نخبهگرایی یا تحمیل ارادهی خود بر دیگران.
۷) نزدیک شدن به غار درونی در مکتب فیشته چگونه بیان میشود؟
📌 پاسخ کوتاه:
این مرحله زمانی رخ میدهد که فرد با چالش نهایی روبهرو میشود: آیا میتواند در برابر ترس، شکست، و وسوسهی خودبسندگی مقاومت کند و آزادی اخلاقی خود را به شکلی پایدار حفظ کند؟
📌 جزئیات آموزشی:
غار درونی، جایی است که قهرمان باید با سایهی خود روبهرو شود:
- آیا واقعاً میتواند جهان را با آزادی و اخلاق بسازد یا در برابر شکستها تسلیم میشود؟
- آیا میتواند دیگری را بپذیرد یا به خودبسندگی خودشیفته فرو میغلتد؟
- آیا میتواند محدودیتهای جهان بیرون را به عنوان فرصتهای رشد در آفرینش خلاق بپذیرد یا در برابر آنها شکسته شود؟
در این لحظهی بحرانی، فرد باید ثابت کند که آزادی او، فقط رؤیایی فلسفی نیست، بلکه نیرویی زنده در قلب عمل روزمرهی اوست.
۸) پیام نهایی مکتب فیشته چیست؟
📌 پاسخ کوتاه:
پیام نهایی این است که آزادی، مسئولیت میآورد؛ انسان باید خود خالق معنای زندگیاش باشد و تنها از طریق کنش آگاهانه و اخلاقی، میتواند خود و جهان را بسازد.
📌 نتیجهگیری:
- جهان بیرونی صرفاً صحنهای برای شکوفایی آزادی درونی ماست.
- خودآگاهی تنها در کنش خلاق و اخلاقی معنا مییابد، نه در انفعال یا تبعیت.
- مسئولیت اصلی هر انسان این است که با آزادی و تعهد اخلاقی، خویشتن را در جهانی که خود میآفریند، تحقق بخشد.
- هر فرد، با هر کنش کوچک یا بزرگ، در حال آفرینش جهان خویش است.
📌سایهها و ارتباطشان با کهن الگوهای سفر قهرمانی جوزف کمپل:
- سایهی قهرمان (خود منفی): قهرمان بهطور مداوم با جنبههای تاریک خود، ترسها و ضعفهای درونیاش روبهرو میشود. کهنالگوی سایه، نمایانگر این تضاد درونی است که قهرمان برای تحول باید بر آن غلبه کند و از آن عبور کند.
- سایهی استاد (والد نیکوکار یا آموزگار معنوی): قهرمان برای رسیدن به خودآگاهی و تواناییهای جدید، با شخصی حکیم یا استاد مواجه میشود که تواناییهای درونیاش را بیدار میکند. این استاد در نهایت، قهرمان را به مواجهه با سایهها و کشف حقیقت خود هدایت میکند.
- سایهی حریف (آنتاگونیست یا نیروهای منفی): نیروهایی که از خارج قهرمان را به چالش میکشند و بهطور معمول نمایانگر تضادها و مشکلات اجتماعی یا فردی هستند. کهنالگوی دشمن یا آنتاگونیست نشان میدهد که برای دستیابی به پیروزی و تکامل، قهرمان باید این موانع را شکست دهد.
سایهی اصلی در مکتب فکری فیشته:
سایهی قهرمان (خود منفی):
قهرمان در فلسفهی فیشته، یعنی خودآگاهی آزاد، بهطور مداوم با جنبههای تاریک خود، یعنی ترس از مسئولیت، وسوسهی انفعال و خودمحوری مواجه میشود.
کهنالگوی سایه، نمایانگر این تضاد درونی است که قهرمان برای تحول باید بر آن غلبه کند و آگاهانه آزادی خود را در برابر وسوسهی تسلیم یا استبداد اخلاقی حفظ کند.
سایهی استاد (والد نیکوکار یا آموزگار معنوی):
استاد درونی فیشته یعنی عقل عملی، گاه میتواند به سایهای بدل شود:
وقتی که عقل عملی به دگم خشک و تحمیلی تغییر شکل دهد و فرد را به قضاوت سختگیرانه و تحمیل باورهای خود به دیگران سوق دهد.
در این حالت، به جای پرورش آزادی، آزادی را تهدید میکند.
سایهی حریف (آنتاگونیست یا نیروهای منفی):
دشمنان بیرونی قهرمان، همان مقاومتهای جهان (نا-من)، شکستها، و محدودیتهای اجتماعیاند که تلاش میکنند قهرمان را از آزادی دور کنند.
کهنالگوی دشمن یا آنتاگونیست نشان میدهد که قهرمان باید نه با نابود کردن دیگری، بلکه با پذیرش خلاق محدودیتها به بلوغ برسد.
ارتباط با کهنالگوها:
مکتب فکری فیشته – کهنالگوی آفرینندهی آزاد
فیشته، آگاهی انسانی را نیرویی خلاق و سازنده میداند.
مانند کهنالگوی آفرینندهی آزاد، خودآگاهی مأموریت دارد که جهان را از درون خود بیافریند.
سایهی این نگرش، سقوط به خودبینی خلاق و نادیدهگرفتن واقعیتهای مستقل است.
آزادی بهمثابه رسالت – کهنالگوی جویندهی حقیقت مطلق
قهرمان فیشتهای همان جویندهای است که حقیقت را نه در بیرون، بلکه در کنش خلاقانهی خود جستجو میکند.
این جوینده باید بر ترسها و تردیدهای خود غلبه کند و به مسئولیت آزادی وفادار بماند.
سایهی این مسیر، فرار از مسئولیت یا افراط در تحمیل حقیقت فردی بر دیگران است.
پذیرش دیگری – کهنالگوی هماهنگکنندهی خویش و جهان
فیشته به تدریج به این بینش رسید که تحقق آزادی تنها در بستر ارتباط با دیگری ممکن است.
این دیدگاه، مانند کهنالگوی هماهنگکننده، بر تعادل میان خودآفرینی و همبستگی انسانی تأکید دارد.
سایهی این نگرش، شکست در برقراری این تعادل و سقوط به خودبسندگی منزوی است.
کنش آگاهانهی اخلاقی – کهنالگوی جنگجوی درونی
قهرمان فیشتهای باید در میدان مبارزهی درونی با ترس، انفعال، و خودخواهی پیروز شود.
این مسیر، همچون جنگجوی درونی، نیازمند شجاعت، استقامت و وفاداری به وظیفهی اخلاقی است.
سایهی این جنگجو، خشکمغزی و تحمیل اراده به دیگران است.
شفای سایهی فلسفهی فیشته – کهنالگوی تلفیق آزادی و مسئولیت
برای رهایی از سایههای فلسفهی فیشته، باید بین خودآفرینی فردی و پذیرش دیگری تعادل برقرار کرد:
- آزادی نباید به خودبینی یا خودبسندگی منجر شود.
- مسئولیت نباید به بار ناامیدکنندهای تبدیل شود.
- باید آفرینش آگاهانهی خود و جهان، همراه با فروتنی، محبت و احترام به دیگری صورت گیرد.
این مسیر، مانند سفری است که قهرمان، پس از شناخت حقیقت درونی خود، به جهانی مشترک بازمیگردد و در ساختن جامعهای اخلاقی و آزاد مشارکت میکند.
نتیجه:
سایهی اصلی فلسفهی فیشته، خطر فروغلتیدن به خودبسندگی افراطی و انکار واقعیتهای بیرونی است.
مسیر شفای آن، در ایجاد تعادل میان آزادی خلاقانه و پذیرش مسئولیت اجتماعی نهفته است؛ جایی که انسان، با عقل، محبت و تعهد، خود و جهان را به شکلی هماهنگ و آزادانه میآفریند.
سفر در اندیشه، در ۱۰ دقیقه
در اکو کاغذ، ادبیات، فلسفه و تاریخ را با نگاه یونگی تحلیل میکنیم. خلاصه ۱۵۰ کتاب و ۵۰ متفکر، در پستهایی ۱۰ دقیقهای ⏳ همیشه رایگان 📚✨ برای ورود، دکمهی زیر را بزنید 👇
ورود به اکو کاغذ
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل یونگی مفهوم الله
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکتب فکری جان لاک (John Locke)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل یونگی مفهوم صدیقین