a.bavafa444@gmail.com
مثلث کارپمن؛ چرخهی پنهان قربانی، نجاتدهنده و مهاجم

مثلث کارپمن؛ چرخهی پنهان قربانی، نجاتدهنده و مهاجم
همه ما در روابطمان لحظاتی را تجربه کردهایم که گفتوگویی ساده، ناگهان به دلخوری، دعوا یا احساس بیعدالتی ختم شده است. شاید با نیت کمک وارد مکالمهای شده باشیم، اما با خشم یا رنجش بیرون آمدهایم. یا شاید بارها نقش قربانی را احساس کردهایم، با این باور که «همه علیه مناند». در پسِ این الگوهای تکراری، مفهومی نهفته است به نام مثلث کارپمن یا مثلث درام روانی—مدلی روانشناختی که به ما نشان میدهد چطور در روابط انسانی، ناخواسته به سه نقش آسیبزا وارد میشویم و در آنها میمانیم.
تعریف مثلث کارپمن
مثلث کارپمن توسط استیفن کارپمن، پزشک و رواندرمانگر، در سال ۱۹۶۸ معرفی شد. این مدل بر سه نقش اصلی استوار است که افراد در موقعیتهای روانی ناخودآگاه، آنها را به خود میگیرند: قربانی، نجاتدهنده، و مهاجم. نکته مهم این است که این نقشها ثابت نیستند؛ بلکه افراد بهصورت پنهانی و اغلب سریع، میان آنها جابهجا میشوند، بیآنکه آگاه باشند درگیر یک بازی روانی شدهاند.
نقش اول: قربانی
قربانی کسی است که خود را در شرایطی ناتوان، بیپناه یا فریبخورده میبیند. نه لزوماً کسی که واقعاً ظلمی به او شده، بلکه کسی که در ذهن و احساس خود، در حال رنج و ناتوانی است.
او اغلب از دیگران انتظار دارد مشکلش را حل کنند یا شرایط را تغییر دهند. اما وقتی کمک دریافت میکند، اغلب آن را رد میکند یا کمارزش میشمارد. قربانی ممکن است بگوید: «هیچکس منو نمیفهمه»، یا «هر کاری میکنم فایده نداره»، و همیشه احساس میکند بدشانسی یا دیگران مانع پیشرفت او هستند.
نقش دوم: نجاتدهنده
نجاتدهنده همان کسی است که بهسرعت وارد میشود تا مشکل قربانی را حل کند. او ظاهراً مهربان، فداکار و قهرمان است؛ اما پشت این ظاهر، انگیزههای پنهانی نهفته است. نجاتدهنده اغلب نمیتواند تحمل کند که دیگری احساس ضعف یا درد داشته باشد، پس فوراً برای کمککردن وارد عمل میشود—even وقتی کسی از او کمک نخواسته باشد.
او با حل کردن مشکل دیگران، احساس ارزشمندی میکند، اما در واقع، قربانی را ضعیف و محتاج نگه میدارد و به او یاد نمیدهد که خودش از عهده مشکلش بربیاید. این رفتار در بلندمدت نه تنها کمکی نمیکند، بلکه به ایجاد وابستگی و احساس بیکفایتی در قربانی دامن میزند.
نقش سوم: مهاجم (یا سرزنشگر)
مهاجم کسی است که با سرزنش، تحقیر یا کنترل، سعی میکند بر شرایط مسلط شود. او معمولاً از موضع برتر حرف میزند و بهجای حل مسئله، تمرکز را روی «اشتباه تو» میگذارد. مهاجم میتواند پرخاشگر، خشمگین یا حتی بیاحساس بهنظر برسد.
نکته جالب این است که مهاجم ممکن است از جایی وارد شود که قبلاً نجاتدهنده بوده است. یعنی فردی که بارها کمک کرده، حالا که پاسخ یا قدردانی ندیده، عصبانی شده و قربانی را مورد حمله قرار میدهد. در این لحظه، نقشها شروع به چرخیدن میکنند.
چرخش نقشها؛ مهمترین ویژگی مثلث کارپمن
یکی از ویژگیهای اصلی این مثلث، جابهجایی پنهان نقشهاست. هیچکدام از افراد برای همیشه در یک نقش نمیمانند. کسی که با حالت قربانی وارد بازی شده، ممکن است با عصبانیت تبدیل به مهاجم شود. یا نجاتدهنده پس از مدتی به قربانی بدل شود چون حس میکند کسی قدردان تلاشهایش نیست.
این جابهجایی معمولاً بیصدا، سریع و ناخودآگاه اتفاق میافتد و به همین دلیل است که روابط درگیر این مثلث، اغلب احساس سردرگمی، فرسودگی یا خشم بهجا میگذارند. همه احساس میکنند که مورد ظلم واقع شدهاند—در حالی که همه، بهنوعی، در حفظ بازی شریکاند.
ریشههای شکلگیری مثلث کارپمن
مانند اغلب الگوهای روانی، ریشههای مثلث کارپمن نیز در کودکی و تجربههای اولیه زندگی نهفته است. کودکی که تنها راه دریافت محبت را در نقش «نیازمند» یا «قربانی» یافته، ممکن است در بزرگسالی نیز همان نقش را بازی کند. یا کودکی که دیده پدر یا مادرش فقط زمانی ارزشمند دانسته شدهاند که همه را نجات دادهاند، بهتدریج میآموزد که «خوب بودن» یعنی «کمککردن حتی وقتی لازم نیست».
همچنین کسانی که در خانههای خشن، بیثبات یا تحقیرآمیز بزرگ شدهاند، ممکن است با نقش «مهاجم» همذاتپنداری کنند، چون تنها راه بقا در آن محیط، تسلط و کنترل بوده است. این نقشها در دوران کودکی نوعی «استراتژی بقا» بودهاند، ولی در بزرگسالی، تبدیل به بازیهایی آسیبزا میشوند.
پیامدهای روانی مثلث کارپمن
افرادی که بارها در این مثلث گرفتار میشوند، اغلب دچار احساساتی مثل درماندگی مزمن، اضطراب، خشمهای فروخورده یا افسردگی میشوند. روابطشان پر از دلخوری، سوءتفاهم یا احساس بیعدالتی است. حتی وقتی همه چیز بهظاهر خوب است، در لایههای زیرین، فشار و انتظارات پنهان در حال جوششاند.
از بیرون ممکن است این افراد فداکار، همدل یا قدرتمند بهنظر برسند، اما در درون، اغلب از احساس نادیدهگرفتهشدن، بیکفایتی یا رنج درونی رنج میبرند. این چرخه اگر آگاهانه متوقف نشود، میتواند سالها ادامه پیدا کند و روابط را فرسوده و سرد کند.
چطور از مثلث کارپمن بیرون بیاییم؟
اولین گام، آگاهی از نقش خود در مثلث است. اینکه بپرسیم: «من الان خودم را قربانی میبینم؟ یا دارم بدون دعوت، برای کسی تصمیم میگیرم؟ یا شاید دارم با تحقیر یا تهدید حرف میزنم؟»
گام دوم، پذیرش مسئولیت احساسات و انتخابهای خود است. یعنی فهم این نکته که هیچکس نمیتواند ما را مجبور به ماندن در نقش قربانی، نجاتدهنده یا مهاجم کند—مگر خودمان.
گام سوم، تغییر نحوه تعامل است. بهجای گفتن «تو همیشه منو ناراحت میکنی»، میتوان گفت: «وقتی این اتفاق میافته، من احساس ناراحتی میکنم، و دوست دارم در موردش حرف بزنیم.» این نوع گفتوگو، فرد را از نقشها خارج کرده و به جای بازی، رابطهی واقعی و بالغانه میسازد.
و نهایتاً، میتوان با تمرین خودآگاهی و همراهی با مشاور یا رواندرمانگر، نقشهای ناخودآگاه را شناخت و بازنویسی کرد. نه برای حذف کامل آنها، بلکه برای داشتن انتخابی آگاهانه.
جمعبندی
مثلث کارپمن، یکی از قدرتمندترین مدلهای روانشناسی برای شناخت الگوهای پنهان در روابط انسانیست. این مدل به ما نشان میدهد که بسیاری از تنشها، خشمها یا دلسردیها نه بهخاطر بد بودن افراد، بلکه بهدلیل گیر افتادن در نقشهایی است که زمانی برای ما مفید بودهاند، اما حالا مانع رشد، صمیمیت و سلامت رواناند.
رهایی از مثلث قربانی یعنی یاد بگیریم نه همیشه قربانی باشیم، نه ناجی دیگران، و نه قاضی زندگی دیگران. بلکه انسانی باشیم که مسئولیت احساس، نیاز، انتخاب و رابطه خود را با شفافیت و احترام میپذیرد.
سفر در اندیشه، در ۱۰ دقیقه
در اکو کاغذ، ادبیات، فلسفه و تاریخ را با نگاه یونگی تحلیل میکنیم. خلاصه ۱۵۰ کتاب و ۵۰ متفکر، در پستهایی ۱۰ دقیقهای ⏳ همیشه رایگان 📚✨ برای ورود، دکمهی زیر را بزنید 👇
ورود به اکو کاغذ
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارتباط بین جرح و کلمه
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل یونگی مفهوم آخرت
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارتباط حرکت اسپیرالی و ولایت