در قرآن، واژهی مصلحون بارها با زمینههای گوناگون آمده است؛ از جمله:
إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌۭ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ
(حجرات / ۱۰)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ قَالُوٓا۟ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
(بقره / ۱۱)
اما در روان، «مصلحون» چیزی بیش از نقش بیرونی دارند.
آنها بخشی از رواناند که میان قطبهای متضاد—عقل و احساس، تاریکی و نور، خشم و ترحم—میخواهند آشتی ایجاد کنند، حتی وقتی یکی از این دو قطب فریاد میزند.
ایگو معمولاً دنبال پیروزیست:
اما مصلح، درونیترین سطح، نیروییست که میپرسد:
چگونه میشود شکاف را پر کرد،
بدون آنکه چیزی انکار شود؟
در روان، مصلحون همان بخشهاییاند که میان «منِ زخمخورده» و «منِ مدعی» وساطت میکنند؛
و گاهی تنها کاری که میتوانند بکنند، گوش دادن است—even اگر زخم عمیق باشد.
در قرآن، واژهٔ مفسدون در برابر مصلحون قرار میگیرد.
و اغلب، مفسد کسیست که خراب میکند، ولی وانمود میکند که میسازد.
در روان، این دقیقاً تفاوت میان ایگوی ناآگاه و مصلح آگاه است:
یونگ میگوید:
«اصلاح، بدون عبور از تاریکی ممکن نیست.
تو باید آنچه شکسته را لمس کنی، نه فقط ظاهرش را درست کنی.»
مصلحون، در روان، همان نیروهاییاند که با سایه روبهرو میشوند، و بهجای حذف آن، با آن گفتوگو میکنند—even اگر نتیجه دیر برسد.
درون هر روان، تضادهایی وجود دارد:
مصلحون، آن نیروهاییاند که نمیخواهند یکی را حذف کنند،
بلکه میخواهند راهی برای زیستن هر دو بیابند—even اگر درد داشته باشد.
یعنی:
«من زخمی هستم، اما نمیخواهم این زخم را انکار کنم.
میخواهم بفهمم چرا اینجا آمده، و چه چیزی از آن قابل تبدیل است.»
این صبر در برابر زخم، آغاز اصلاح است—not نجات فوری.
گاهی ما فکر میکنیم:
اما روان، منطقی نیست.
زخم، پند نمیپذیرد؛
فقط حضور میخواهد.
مصلحون واقعی، میدانند که باید بمانند، گوش دهند، لمس کنند—even اگر کاری از دستشان برنیاید.
و این، نقطهی مقابل «اصلاحگرِ وسواسی» درون است که میخواهد همهچیز را زود درست کند.
اصلاح، همیشه ساختن چیزی نو نیست؛
گاهی فقط یعنی کنار ویرانه ماندن، تا شاید چیزی از دلش جوانه بزند.
مصلحون، در روان، بخشی از ما هستند که:
این حضور، آغاز درمان است—not معجزه، بلکه فرآیند.
در سفر فردیتیابی، تو باید:
مصلح، درون تو، همان بخشیست که از قضاوت صرف عبور کرده،
و میپرسد: چطور میتوانم میان آنچه هست و آنچه باید باشد، پلی بزنم؟
او نمیخواهد تو بینقص شوی؛
فقط میخواهد تو واقعیتر شوی—even اگر هنوز درگیری هست.
در نهایت، مصلحون در روان ما:
و پیامشان شاید چنین باشد:
«اگر زخم داری، لازم نیست پنهانش کنی.
اگر میلِ متضاد داری، لازم نیست سرکوبش کنی.
فقط بنشین، ببین، گوش بده،
و بپرس: چه چیز اینجا شکسته، و آیا چیزی هست که بتوان ساخت؟
و اگر هست، بگذار با دستِ صبورِ تو ساخته شود—not با عجله، نه با نمایش؛
بلکه در سکوت، آهسته، و انسانی.»