در قرآن آمده:
وَلَهُۥ مَن فِى ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۖ كُلٌّۭ لَّهُۥ قَـٰنِتُونَ
(روم / ۲۶)
«هر که در آسمانها و زمین است، قانتِ اوست.»
در روان، این یعنی:
«همهی اجزای وجود من، در برابر معنا، یکجا متوجهاند—even اگر با زبان نیایند.
قنوت، دعای زبانی نیست؛ تمرکز هستی روان بر معناست—even بیکلمه.»
ایگو میگوید:
اما قنوت میگوید:
«من هم میدانم، هم نمیدانم؛
هم میخواهم، هم نمیتوانم.
و اکنون، میخواهم این را با همهی وجودم بگویم—حتی اگر کلمات کم بیاورند.»
در روان، این یعنی:
آغازِ نرم شدنِ ایگو، برای ورود به تماس عمیق با خویشتن.
ترسها، تردیدها، زخمها، پشیمانیها، و امیدهایی که جرئت نداشتهایم فریادشان کنیم.
قنوت، گفتوگو با معناییست که هنوز در حال شکلگیریست—not آمادهی نمایش.
و این، سایه را میلرزاند؛ چون سکوتش، حالا صدا شده—even اگر زمزمه باشد.
در روان، قنوت یعنی:
«سایه را دیدهام،
و حالا دارم با آن دعا میکنم—not بر ضدش، بلکه برای یکپارچگیاش.»
یونگ میگوید:
«نخستین قدم در درمان، گفتوگو با چیزیست که انکارش کردهای.»
و قنوت، این گفتوگوی آرام، ساده، بیادعاست—even اگر اشکبار باشد.
بلکه برای برقراری تماس مستقیم با خویشتن. لحظهایست که روان، از لایههای معرفت و تقوا عبور میکند، و بیپرده، خودش را مقابل خودش میگذارد.
خویشتن در قنوت حضور دارد—not بهعنوان مفهومی مقدس، بلکه بهعنوان صدایی درونی که روان را میشنود—even اگر دیگران نشنوند.
در این معنا، قنوت میگوید:
«من دیگر نمیخواهم پنهان شوم؛
میخواهم حرف بزنم—not با دیگران،
بلکه با آن بخشی که همیشه مرا دیده—even در تاریکی.»
و همین شکل دادن، یعنی:
«زخم، حالا دارد معنا پیدا میکند—even اگر هنوز درمان نشده باشد.»
در روان، قنوت، نخستین مرحلهی تبدیل رنج به آگاهیست.
در این رؤیاها:
و اگر در خواب، احساس آرامش پس از قنوت داشتی،
بدان که روانت به تو گفته است:
شنیدهای. و حالا شنیده شدهای—even اگر پاسخش سکوت باشد.
یونگ میگوید:
«آگاهی، وقتی آغاز میشود که روان، با همهی پنهانکاریاش، بالاخره سخن بگوید.»
و قنوت، این سخن گفتن بینقاب است؛
نه در منبر، نه در کلاس، بلکه در درونترین سکوت نماز.
در نهایت، روان میگوید:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که دیگر نمیخواهد وانمود کند بینیاز است؛
بخشی که میخواهد دعا کند—not از سر عادت،
بلکه چون بالاخره یاد گرفته که سکوتش،
اگر صدا شود، ممکن است چیزی در جهان را تکان دهد—even در درون خودت.
من قنوتام.
زبانی میان آه و ایمان،
میان زخم و وضو،
میان انسان و معنا.
و اگر گوش بدهی،
صدایم، صدای توست—even اگر آهسته باشد.»