ظَنّ: ساختن معنا در غیاب آگاهی، تکیه بر تصویرهای درونی در غیاب حضور، و داوریهایی که بیشتر از آنکه واقعیت را نشان دهند، پردهای از ناخودآگاه ما هستند. ظن، تلاقی نادانی و اطمینان است—even اگر یقین بهنظر برسد، ریشهاش در سایه است
در قرآن، واژهی ظنّ بارها آمده و تقریباً همیشه بار منفی دارد:
ظن، در قرآن، بیشتر از آنکه خطای شناختی باشد، خطای اخلاقی–روانیست؛ یعنی جایی که انسان، بهجای آگاهی، تصویر میسازد، و آن تصویر را حقیقت میپندارد—even اگر برخاسته از نادانی، ترس، یا خودفریبی باشد.
در روانشناسی یونگ، ظن، معادل فرآیندهای فرافکنی (projection) است:
یعنی وقتی انسان، چیزی از درونِ خودش را نادیده میگیرد، اما آن را در دیگری میبیند، و به آن یقین دارد.
ایگو نمیتواند ندانستن را تحمل کند.
وقتی چیزی روشن نیست، ایگو فوراً جای آن را با یک تصویر پر میکند:
در اینجا، ایگو نه بهدنبال حقیقت، بلکه بهدنبال آرامکردن اضطراب خویش است.
یونگ میگوید:
«ایگو از خلا میترسد، پس آن را با تفسیر پر میکند—even اگر تفسیر، ریشه در سایه داشته باشد.»
ما آن چیزی را در دیگران میبینیم که در خودمان نپذیرفتهایم.
اگر بخشهایی از خود را انکار کرده باشیم—مثلاً خشم، حسادت، ترس، ضعف—ممکن است آنها را در دیگری بیابیم، بدون اینکه واقعاً آنجا باشند.
در اینجا، ظن، بازتابِ سایهی سرکوبشده است—not شناخت از دیگری.
مثلاً:
ظن، اغلب بهجای گفتوگو مینشیند:
و چون این ظن، درون ما حس "یقین" ایجاد میکند، اصلاح آن دشوار میشود.
قرآن هشدار میدهد که بسیاری از ظنها «اثم» هستند—نه فقط خطا، بلکه موجب گناه روانی و اجتماعی.
وقتی از چیزی میترسیم (طرد، شکست، دوستنداشتهشدن)، اغلب بدون آگاهی، شروع به تفسیر میکنیم:
در واقع، ظن، مکانیسم دفاعی در برابر ترس است—not شناخت واقعیت.
یونگ میگوید: «کسی که از لمس ترس بگریزد، به تفسیر پناه میبرد—not به حقیقت.»
ظن، یکی از اصلیترین عوامل تخریب رابطه است:
و چون دربارهاش حرف نمیزنند، آن تصویر بزرگ و سمی میشود.
ظن، «دیالوگناتمامِ روان» است:
تو حرف نزدی، اما ذهن تو همهچیز را ساخته.
در امور معنوی نیز، ظن میتواند چهرهای مخرب داشته باشد:
قرآن از این قضاوتها برحذر میدارد؛ و میگوید: بپرهیز از آنچه نمیدانی.
چون گوش و چشم و دل، همه مسئولاند. (اسراء/۳۶)
برای عبور از ظن، راهی جز مواجهه با سایه نیست:
و تمرین کن که:
یونگ میگوید: «هرجا که یقین داری و واقعیت مبهم است، مراقب باش؛ شاید صدای سایه باشد.»
در روان، ظن را میتوان چنین شناخت:
پیام ظن این است: «قبل از آنکه دربارهی دیگری چیزی بگویی،
ببین درونت چه میگذرد.
شاید آنچه دیدهای، او نبوده—خودت بودهای، در لباس دیگری.»
و پیام نهایی: «اگر شهامت داشته باشی که ندانی،
که بپرسی،
که ببینی،
آنگاه از ظن عبور میکنی—و به آگاهی میرسی.
و این، آغاز انسانبودن است—not فقط مؤمنبودن.»