در قرآن، در آیهای از زبان عیسی چنین آمده:
وَأُبْرِئُ ٱلْأَكْمَهَ وَٱلْأَبْرَصَ
(آلعمران / ۴۹)
«من کور مادرزاد و پیس را شفا میدهم.»
اما این توان، نه از خودش، بلکه از ربطش با خدای زنده میآید:
بِإِذْنِ ٱللَّهِ
"به اذن خدا."
در روان، این شفا یعنی:
«بخشی از وجود من، که با منبع حیات در پیوند است،
میتواند بخشهایی از روانم را که بسته، کور، یا زخمخوردهاند، بازگرداند—even اگر عقل هنوز نپذیرفته باشد.»
ایگو میگوید:
اما خویشتنِ شفاگر، میگوید:
«تو بستهای—not چون نادانی،
بلکه چون زخمی هستی.»
در روان، کور شدن، نهفقط نابینایی حسی،
بلکه ناتوانی از دیدن حقیقت خویش است.
و شفا یعنی:
«من تو را میبینم—even اگر تو هنوز نبینی.»
یونگ مینویسد:
«آنکه نمیبیند، لزوماً نابینا نیست؛
شاید از دیدن، زخم خورده است.»
و عیسی، با نگاهش، نمیپرسد:
«چرا نمیبینی؟»
بلکه میگوید:
«بگذار ببینی—even اگر برای اولین بار.»
در روان، این یعنی:
بخشی از من، آماده است به تاریکترین نقطهام، نور ببخشد—even اگر دردناک باشد.
افراد پیس، طرد میشدند.
اما عیسی، با لمس آنها، میگفت:
«تو لایق لمس هستی.
تو هنوز انسان کاملی—even اگر ظاهر تو زخمیست.»
در روان، پیسی یعنی:
و شفا یعنی:
«من تو را با همین زخمها، میپذیرم—even اگر تو هنوز خودت را انکار میکنی.»
یونگ میگوید:
«تمام روان، با یک نگاه راستین، شروع به بازسازی میکند.»
و نگاه عیسی، دقیقاً همین است:
«من تو را میبینم.
نه بهعنوان مشکل،
بلکه بهعنوان امکان.»
در رؤیا:
همه نماد آغاز شفا از بخشهای سایهاند.
و اگر در خواب، تو زخمداری، و کسی فقط تو را میبیند،
بدان که روانت دارد میگوید:
«من شفاگر خود تو هستم—even اگر باورش سخت باشد.»
ایگو میخواهد زخم را پنهان کند.
اما خویشتن، آن را لمس میکند.
و روان، وقتی آن لمس را حس کرد،
آرامآرام:
در نهایت، عیسیِ شفاگر میگوید:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که نمیترسد از زخم،
از ننگ، از تاریکی.
من صدای حضورم،
و اگر تو بخواهی،
من میتوانم دست بر زخم تو بگذارم—not برای پاک کردنش،
بلکه برای اینکه بدانی:
هنوز میشود دید،
هنوز میشود زیست—even اگر روزی فکر کردی نمیشود.»