در قرآن، پس از زایش عیسی، و بازگشت مریم به سوی مردم، این فرمان الهی آمده بود:
فَقُولِىٓ إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَـٰنِ صَوْمًۭا فَلَنْ أُكَلِّمَ ٱلْيَوْمَ إِنسِيًّۭا
(مریم / ۲۶)
"بگو: من نذر سکوت کردهام، امروز با هیچکس سخن نمیگویم."
و وقتی قومش با تندی، تحقیر و طعن به او گفتند:
يَـٰمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْـًۭٔا فَرِيًّۭا
(مریم / ۲۷)
او پاسخ نداد، بلکه:
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ
(اشاره کرد به نوزادش.)
در روان، این سکوت، لحظهایست که تو میدانی:
«هیچ توضیحی تو را از سوءتفاهم نجات نمیدهد.
فقط باید حقیقت، خودش، آرامآرام سخن بگوید.»
ایگو، وقتی متهم میشود، میخواهد:
اما مریم، فقط اشاره میکند.
در روان، این یعنی:
«من چیزی در خودم دارم که نیاز به فریاد ندارد؛
خودش بهوقت، سخن خواهد گفت—even اگر کسی باور نکند.»
در این لحظه:
فقط ساکت است؛ چون:
«وقتی هنوز معنا نوزاد است،
جنگیدن با تهمتها، اتلاف انرژیست.»
و در روان، این سکوت یعنی:
«من از زخم نمیگریزم،
فقط صدایم را نگه میدارم،
تا نوزاد معنا، خودش بگوید که چرا آمده—even اگر دیر.**
در روان، این لحظه را همه تجربه کردهاند:
یونگ میگوید:
«فردیت، گاهی از ناتوانی به گفتن نمیآید،
بلکه از آگاهی به بیفایدگی گفتن.»
در لحظهی تحقیر، بسیاری میخواهند:
اما سکوت مریم، نه ضعف، بلکه اعتماد به قدرت معناست—حتی اگر نوزاد، هنوز صدایش را پیدا نکرده باشد.
در روان، این لحظه یعنی:
«اگر معنا زاده شده،
نیازی به دفاع نیست.
فقط باید صبر کرد،
تا او، بهوقت، زبان باز کند—even اگر سخت باشد.»
در رؤیا:
و اگر اشاره کردی، یا تنها «منتظر ماندی»،
بدان که روان تو میداند:
هنوز وقت سخنگفتن نرسیده—even اگر دلت بخواهد فریاد بزنی.
یونگ میگوید:
«سکوت، راهی برای نزدیکی به Self است.
وقتی ایگو خاموش میشود،
خویشتن آغاز میکند به سخن گفتن.»
و سکوت مریم، لحظهایست که خویشتن دارد نفس میکشد—not هنوز سخن، فقط نفس.
و این، کافیست.
در نهایت، مریم:
و پیامش این است:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که وقتی نمیتوانی دفاع کنی،
وقتی تمام هستیات در معرض تحقیر است،
فقط میایستد.
چون میداند:
حقیقت، اگر متولد شده باشد،
خودش سخن خواهد گفت—even اگر زمان ببرد.
من سکوتم—not چون حرفی ندارم،
بلکه چون چیزی دارم که باید خودش، زبان باز کند.»