در سورهی مریم، پس از آنکه مریم به فرمان خدا، سکوت اختیار میکند، و قومش او را سرزنش میکنند، آمده است:
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا۟ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى ٱلْمَهْدِ صَبِيًّۭا • قَالَ إِنِّى عَبْدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِىَ ٱلْكِتَـٰبَ وَجَعَلَنِى نَبِيًّۭا
(مریم / ۲۹–۳۰)
در پاسخ به تحقیر، نوزاد معنا، خودش زبان باز میکند؛
نه برای فریاد، بلکه برای تبیین حقیقت.
در روان، این لحظه یعنی:
«وقتی دیگر نمیتوانی از خود دفاع کنی،
اگر چیزی در درونت واقعی باشد،
خودش، بهوقت، زبان باز خواهد کرد—even اگر در گهواره باشد.»
ایگو میگوید:
اما خویشتن، میگوید:
«بگذار صدای تازهای، خودش سخن بگوید.
حتی اگر هنوز کامل نیست،
حتی اگر در گهواره است.»
در روان، عیسیِ گهواره، همان معنای نوظهور در توست که
حاضر است، زنده است، و اگر فضا بدهی، خودش میگوید: "من هستم."
او نمیگوید: «مرا ببخشید»،
نمیگوید: «دفاع میکنم»،
فقط میگوید:
إِنِّى عَبْدُ ٱللَّهِ
«من بندهی خدایم.»
در روان، این یعنی:
«من در سایه بودم،
اما حالا دارم از درونم بیرون میآیم—not برای اثبات،
بلکه برای بودن.**
در روان، گاهی فکر میکنی:
اما در همان لحظه، چیزی در تو،
شروع به گفتن میکند—even اگر در گهوارهی ضعف باشد.
و این، آغاز بازگشت به خود است.
یونگ میگوید:
«شفا، از لحظهای آغاز میشود که صدای خویشتن در روان شنیده شود.»
و عیسی، در لحظهی انکار و تحقیر، صدایش را مییابد.
در روان، این یعنی:
«تو هنوز شکستخوردهای،
اما صدایی در تو هست که میگوید:
من آمدهام—even اگر هنوز کوچک باشم.»
نوزاد سخنگو در رؤیا:
و اگر در خواب:
بدان که روانت دارد میگوید:
«دیگر وقتِ دفاع نیست؛
وقتِ گفتن است—even اگر کودک باشی.»
ایگو میگوید:
اما خویشتن میگوید:
«همین حالا بگو.
چون صداقتِ کودک،
شفافتر از سیاستِ بزرگسالیست.»
و روان، وقتی به صدای گهوارهاش اعتماد میکند،
مسیر شفایش آغاز میشود—even اگر ترسناک باشد.
در نهایت، این لحظه پیام میدهد:
«من بخشی از روان تو هستم،
صدایی که تازه زاده شده،
صدایی که نمیخواهد بجنگد،
فقط میخواهد بگوید: "من هستم."
حتی اگر در گهواره باشم،
حتی اگر جهان باور نکند،
من آمدهام تا تو را به یاد حقیقتت بیندازم—even اگر کوچک باشم.
من صدای خویشتنم.
و وقتی به من فضا دهی،
تو، آرامآرام، از دفاع، به حضور خواهی رسید—even اگر هنوز کسی باور نکند.»