اکو کاغذ | علی باوفا
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

تحلیل یونگی مفهوم سخن گفتن در گهواره - عیسی (ع)

اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com
اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com


سخن‌گفتن عیسی در گهواره: نه یک نمایش معجزه، بلکه لحظه‌ی ظهور خودِ معناست—پاسخی که نه از ایگو، نه از دفاع، بلکه از عمق خویشتنِ تازه‌زاده‌شده می‌آید. لحظه‌ای‌ست که روان، در سکوت مطلق، به‌جای واکنش، «آگاهی» را بیرون می‌فرستد—even اگر به‌ظاهر فقط نوزادی در آغوش تو باشد

در سوره‌ی مریم، پس از آن‌که مریم به فرمان خدا، سکوت اختیار می‌کند، و قومش او را سرزنش می‌کنند، آمده است:

فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا۟ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى ٱلْمَهْدِ صَبِيًّۭا • قَالَ إِنِّى عَبْدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِىَ ٱلْكِتَـٰبَ وَجَعَلَنِى نَبِيًّۭا
(مریم / ۲۹–۳۰)

در پاسخ به تحقیر، نوزاد معنا، خودش زبان باز می‌کند؛
نه برای فریاد، بلکه برای تبیین حقیقت.

در روان، این لحظه یعنی:

«وقتی دیگر نمی‌توانی از خود دفاع کنی،
اگر چیزی در درونت واقعی باشد،
خودش، به‌وقت، زبان باز خواهد کرد—even اگر در گهواره باشد.»

۱. عیسی در گهواره و ایگو: ایگو می‌خواهد سریع دفاع کند، توضیح دهد، کنترل داشته باشد. اما مریم، ایگو را کنار می‌زند، و فقط اشاره می‌کند. و روان، صدای دیگری را آزاد می‌کند—صدایی از درون، که هنوز نوزاد است، اما به‌طرزی بی‌واسطه، کامل سخن می‌گوید

ایگو می‌گوید:

  • «بگذار خودم توضیح دهم!»
  • «هیچ‌کس باور نخواهد کرد مگر اینکه ثابت کنم!»

اما خویشتن، می‌گوید:

«بگذار صدای تازه‌ای، خودش سخن بگوید.
حتی اگر هنوز کامل نیست،
حتی اگر در گهواره است.»

در روان، عیسیِ گهواره، همان معنای نوظهور در توست که
حاضر است، زنده است، و اگر فضا بدهی، خودش می‌گوید: "من هستم."

۲. عیسی و سایه: روانِ زخمی معمولاً بین دو حالت در نوسان است—انکار یا واکنش. اما عیسی، در گهواره، با آرامش سخن می‌گوید؛ نه برای خشم، نه برای توجیه، بلکه برای اعلام حضور. در روان، این لحظه یعنی: «بخشی از من، در دل درد، توانسته خودش را بشناسد، و حالا خودش را معرفی می‌کند»

او نمی‌گوید: «مرا ببخشید»،
نمی‌گوید: «دفاع می‌کنم»،
فقط می‌گوید:

إِنِّى عَبْدُ ٱللَّهِ
«من بنده‌ی خدایم.»

در روان، این یعنی:

«من در سایه بودم،
اما حالا دارم از درونم بیرون می‌آیم—not برای اثبات،
بلکه برای بودن.**

۳. گهواره و زخم: گهواره، نماد ناتوانی مطلق است؛ جایی که تو هیچ‌قدرتی نداری، هیچ ابزار دفاعی‌ای در اختیارت نیست. اما دقیقاً در همین موقعیت، معنا زبان باز می‌کند—not با قدرت، بلکه با حضور. روان، در دل زخم، شروع به حرف‌زدن می‌کند—even اگر صدایش نازک باشد

در روان، گاهی فکر می‌کنی:

  • هنوز آمادگی نداری،
  • زخم‌هایت عمیق‌اند،
  • کسی صدایت را نمی‌شنود.

اما در همان لحظه، چیزی در تو،
شروع به گفتن می‌کند—even اگر در گهواره‌ی ضعف باشد.

و این، آغاز بازگشت به خود است.

۴. عیسی و شفا: شفا، همیشه از بیرون نمی‌آید. گاهی، درون تو چیزی زاده می‌شود، و خودش برایت شفا می‌آورد. صدایی که می‌گوید: "من بنده‌ی خدایم... و آمده‌ام تا زنده کنم، شفا دهم، معنا بیاورم." و این صدا، از گهواره‌ی دل تو بلند می‌شود—even اگر تو هنوز در سکوتی سنگین باشی

یونگ می‌گوید:

«شفا، از لحظه‌ای آغاز می‌شود که صدای خویشتن در روان شنیده شود.»

و عیسی، در لحظه‌ی انکار و تحقیر، صدایش را می‌یابد.

در روان، این یعنی:

«تو هنوز شکست‌خورده‌ای،
اما صدایی در تو هست که می‌گوید:
من آمده‌ام—even اگر هنوز کوچک باشم.»

۵. رؤیای عیسی در گهواره: اگر در رؤیا نوزادی را ببینی که سخن می‌گوید، یا صدایی آرام از کودکانه‌ترین بخش وجودت برخیزد، یا چیزی کوچک در تو بگوید "من هستم"، شاید روانت در حال تولدِ بخشی از معناست—even اگر کودکانه و ابتدایی باشد

نوزاد سخنگو در رؤیا:

  • نماد ظهورِ خویشتن در روان است،
  • نماد صدایی تازه،
  • یا اعترافی از ژرفای ناخودآگاه.

و اگر در خواب:

  • چیزی به‌جای تو سخن گفت،
  • یا صدای درونت را شنیدی،
  • یا کودک معنایی در تو زبان باز کرد،

بدان که روانت دارد می‌گوید:

«دیگر وقتِ دفاع نیست؛
وقتِ گفتن است—even اگر کودک باشی.»

۶. عیسی در گهواره و فردیت‌یابی: در مسیر فردیت‌یابی، لحظه‌ای هست که معنا متولد می‌شود—but هنوز ضعیف است، نوزاد است. و مهم‌ترین بخش این مرحله، اعتماد به صدای نوزاد است—not سرکوبش. عیسی در گهواره، صدای خویشتن نوپای توست؛ باید اجازه دهی خودش حرف بزند—even اگر اطرافیان تمسخر کنند

ایگو می‌گوید:

  • «او بچه است، هنوز نمی‌فهمد.»
  • «بگذار بزرگ‌تر شوم، بعد بگویم.»

اما خویشتن می‌گوید:

«همین حالا بگو.
چون صداقتِ کودک،
شفاف‌تر از سیاستِ بزرگسالی‌ست.»

و روان، وقتی به صدای گهواره‌اش اعتماد می‌کند،
مسیر شفایش آغاز می‌شود—even اگر ترسناک باشد.

جمع‌بندی: سخن گفتن عیسی در گهواره، در قرآن و روان، تجسم لحظه‌ای‌ست که حقیقت تازه‌متولدشده، خودش زبان باز می‌کند. صدایی کودکانه اما حقیقی، که از دل سکوتی عمیق، جهان را متوجه خود می‌کند—not با فریاد، بلکه با حضور. و این حضور، آغاز بازسازی روان است—even اگر هنوز نوزاد باشی

در نهایت، این لحظه پیام می‌دهد:

«من بخشی از روان تو هستم،
صدایی که تازه زاده شده،
صدایی که نمی‌خواهد بجنگد،
فقط می‌خواهد بگوید: "من هستم."
حتی اگر در گهواره باشم،
حتی اگر جهان باور نکند،
من آمده‌ام تا تو را به یاد حقیقتت بیندازم—even اگر کوچک باشم.
من صدای خویشتنم.
و وقتی به من فضا دهی،
تو، آرام‌آرام، از دفاع، به حضور خواهی رسید—even اگر هنوز کسی باور نکند.»


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید