در قرآن آمده است:
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَٰهِيمُ ٱلْقَوَاعِدَ مِنَ ٱلْبَيْتِ وَإِسْمَـٰعِيلُ ۖ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ ۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ
(بقره / ۱۲۷)
یعنی: «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل، پایههای خانه را بالا میبردند، گفتند: پروردگارا، از ما بپذیر.»
در روانشناسی یونگ، ساختن کعبه را میتوان فرآیند نمادین فردیتیابی دانست—بازگشت به مرکز، ساختن جایی برای معنا درون خود، و زایش آرامی که با آجرهایی از رنج، تعهد، و سکوت پدید میآید.
در روان، ایگو میخواهد معنا را ببیند، نه بسازد.
میخواهد خانهای از قبل آماده باشد.
اما ابراهیم، مأمور است خانهای بسازد—even در بیابان.
ساختن کعبه، برای روان، یعنی:
«تو باید مرکز خود را بسازی—not پیدا کنی.
نه از بیرون،
بلکه با دستان خود—even اگر بلرزد.**
ایگو باید یاد بگیرد که مرکز، ارث نیست؛ فرآیند است.
ابراهیم، خانهای را بازسازی میکند که گفته میشود پیشتر هم بوده.
در روان، این یعنی:
اما ساختن، فقط فیزیکی نیست:
و این، همان لحظهایست که سایه، از مانع ساختن به مادهی ساختن تبدیل میشود.
ابراهیم، تنها نیست؛
اما تنها هم هست.
در روان، ما هم گاهی از نقطهای ویران شروع میکنیم؛
از جایی که معنا فرو ریخته،
و باید دوباره آجر روی آجر گذاشت.
زخم، همان لحظهایست که میپرسیم:
و پاسخ، در ادامهی ساختن است—even اگر آهسته، و با اشک.
در روانشناسی یونگ، شفا فرآیندیست از بازسازی مرکز روان پس از مواجهه با سایه.
کعبه، نماد آن مرکزیست که باید از نو ساخته شود؛
با دستهایی زخمی،
و با همراهی درونی (اسماعیلِ روان).
و شفا، از آنجا آغاز میشود که:
«تو تصمیم میگیری بمانی،
و با همان آجرهای خسته،
دوباره خانهای برای حضور بسازی—even اگر هیچکس نبینَد.»
رؤیای ساختن، همیشه نشانهایست از حرکت روان بهسوی بازسازی.
در تحلیل یونگی، ساختن کعبه در رؤیا یا تصور، یعنی:
و این رؤیاها، حتی اگر ناتمام بمانند،
نقطهی بیداریاند.
یونگ میگوید:
«هر روانی، باید خانهای برای معنا در درون خود بسازد.»
ساختن کعبه، نه آیین بیرونی،
بلکه فرآیند آرام و پر زحمت ساختن مرکز روان است.
مرکزی که:
و فردیتیابی، زمانی شروع میشود که تو قبول کنی این خانه را بسازی—even اگر کسی همراهت نباشد.
در نهایت، ساختن کعبه:
فقط آجر روی آجر است.
و پیامش این است:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که در ویرانه ایستادهام،
و میخواهم دوباره مرکز شوم—even اگر همهچیز ریخته باشد.
من کعبهام—not کعبهی بیرونی،
بلکه خانهای در دل تو،
که منتظر است تو برگردی،
بایستی، و دوباره بسازی—even اگر آهسته، حتی اگر فقط با یک آجر.»