در سورهی مریم آمده است:
وَهُزِّىٓ إِلَيْكِ بِجِذْعِ ٱلنَّخْلَةِ تُسَـٰقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًۭا جَنِيًّۭا • فَكُلِى وَٱشْرَبِى وَقَرِّى عَيْنًۭا
(مریم / ۲۵–۲۶)
در میانهی رنج و زایش، ناگهان فرمان میرسد:
در روان، رطب یعنی:
«تو زاییدهای، و حالا وقت آن است که تغذیه شوی—not فقط جسمت، بلکه جانت.»
ایگو میگوید:
اما صدای خدا، به مریم میگوید:
«بخور. بنوش. چشمَت آرام بگیرد.»
در روان، این لحظه یعنی:
«تو زاییدهای، رنج کشیدهای،
حالا وقت آن است که بپذیری:
نیاز داری تغذیه شوی—even اگر جهان هنوز در تو تردید دارد.»
سایه درون، پر از صدای قضاوت است:
اما رطب میگوید:
«نه برای کسی،
نه برای دیده شدن،
فقط برای خودت،
بچش؛ همین حالا.»
در روان، این یعنی:
«تو اجازه داری، حتی وقتی هنوز مسئله حل نشده،
کمی شیرینی بچشی—even اگر هنوز نگران آیندهای.»
در لحظهای که مریم میگوید:
يَـٰلَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَـٰذَا
«کاش مرده بودم…»
دستور نمیآید که: «قوی باش»
یا «ایمانت را تقویت کن»
یا «یاد خدا بیفت».
فقط:
فَكُلِى
«بخور.»
در روان، این یعنی:
«زخم، با نصیحت خوب نمیشود.
گاهی باید فقط چیزی را بخوری،
که زندگی را به یادت بیاورد—even اگر هنوز درد باشد.»
در روان، شفا وقتی آغاز میشود که:
رطب، یعنی:
«بگذار لحظهای، فقط لحظهای، شیرینی را حس کنی—not برای نجات، بلکه برای زنده بودن.»
و این، گاهی آغاز بازسازی روان است—even اگر همچنان اشک در چشم باشد.
در خواب، اگر:
بدان که روانت دارد از لحظهای زاینده، تغذیه میکند—even اگر هنوز معنا آشکار نشده باشد.
یونگ میگوید:
«تولد خویشتن، بدون مراقبت، به زودی محو میشود.»
رطب، مراقبت از مادرِ خویشتن است.
و در روان، یعنی:
«تو فقط معنا را نزاییدهای،
باید حالا خودت را حفظ کنی.
بخور. بنوش. چشمَت آرام بگیرد—even اگر دنیا هنوز تو را نمیفهمد.»
در نهایت، رطب:
«بچش مرا.
فقط برای خودت—not برای کسی.
و اگر لحظهای آرام شدی،
بدان که این، اولین پاداشِ زایش معناست—even اگر هیچکس نبیند.»