اکو کاغذ | علی باوفا
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

تحلیل یونگی مفهوم اولی الالباب

اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com
اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com


أولوا الألباب: آنان‌که با لبّ جان می‌اندیشند، نه فقط با مغز؛ آنان‌که می‌فهمند، نه فقط می‌دانند—not از علم صرف، بلکه از آگاهی زیسته

در قرآن، تعبیر «أُولُوا الألباب» بیش از ۱۵ بار آمده است، معمولاً در پایان آیات سنگین، ژرف، یا رمزگونه:

إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِأُولِي ٱلْأَلْبَـٰبِ
(زمر / ۲۱)
كِتَـٰبٌ أَنزَلْنَـٰهُ إِلَيْكَ مُبَـٰرَكٌۭ لِّيَدَّبَّرُوٓا۟ ءَايَـٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـٰبِ
(ص / ۲۹)

لبّ، یعنی مغزِ مغز؛ عصارهٔ آگاهی.
و «اولوا الالباب» یعنی کسانی‌که نه در سطح فکر می‌کنند، نه در سطح عادت؛ بلکه از ژرفای وجود.

۱. اولوا الالباب و ایگو: ایگو می‌خواهد سریع بفهمد، تصمیم بگیرد، و ادامه دهد؛ ولی لبّ، در سکوت و تأمل متولد می‌شود

ایگو عجله دارد:

  • پاسخ فوری می‌خواهد،
  • تصمیم‌های سریع می‌گیرد،
  • و به ظاهرها قانع است.

اما أولوا الألباب، به تعبیر روانی، آدم‌هایی‌اند که حاضر شده‌اند در میانهٔ ندانستن بمانند؛
آدم‌هایی که می‌پرسند، حتی اگر پاسخ زود نرسد؛ و می‌شنوند، حتی اگر صدا آهسته باشد.

در روان، این‌ها همان لحظاتی‌اند که:

«تو سکوت می‌کنی، چون می‌فهمی که فهمیدن، زمان می‌خواهد—even اگر ذهن بخواهد عبور کند.»

۲. اولوا الالباب و سایه: تنها کسانی می‌توانند «لبّ» را لمس کنند، که از سطح ایمن عبور کرده و با تاریکی روبه‌رو شده‌اند

در قرآن، آیات مربوط به أولوا الألباب معمولاً با مفاهیمی چون مرگ، زوال، تغییر، یا قیامت همراه‌اند.
چرا؟

چون لبّ، آن جایی‌ست که دیگر نمی‌توانی با نقاب‌ها زندگی کنی؛ باید با خودت، همان‌طور که هستی، روبه‌رو شوی.

در روان‌شناسی یونگ، این ورود به سایه است.
لبّ، بصیرت پس از تزلزل است؛ آگاهی پس از شکست ایگو؛ شفافیت پس از عبور از تاریکی.

یعنی:

«من دیده‌ام که چقدر پنهان کرده‌ام،
و حالا دارم می‌فهمم—not فقط درباره جهان، بلکه درباره خودم.»

۳. اولوا الالباب و زخم: لبّ، اغلب از دل زخم بیرون می‌آید—not از دانستن، بلکه از لمس کردن

در مسیرهای عمیق روان، اغلب دانستن کافی نیست؛
فقط آن‌چه تجربه می‌شود، در لبّ جای می‌گیرد.

اولوا الالباب، در قرآن، کسانی‌اند که ذکر می‌کنند، تدبر می‌کنند، تفکر می‌کنند.
اما این تفکر، از جنس ذهن‌بازی نیست؛ از جنس روان‌سوزی‌ست: فهمی که از زخم آمده، نه فقط از آموزش.

یعنی:

«من درد کشیده‌ام، و حالا می‌فهمم؛
نه به‌خاطر اطلاعات، بلکه چون با تمام وجود، لمسش کرده‌ام.»

۴. اولوا الالباب و وسوسه: وسوسهٔ داناییِ زودرس، مانع رسیدن به لبّ می‌شود

در روان، همیشه صدایی هست که می‌گوید:

  • «تو می‌دانی!»
  • «تو فهمیده‌ای!»
  • «تو دیگر نیاز به تأمل نداری.»

اما أولوا الألباب، کسانی‌اند که می‌دانند چه چیزهایی را هنوز نمی‌دانند؛ و همین، آن‌ها را فروتن، باز، و شفاف نگه می‌دارد.

یونگ می‌نویسد:

«آگاهی عمیق، همیشه با نوعی حس احترام، حیرت، و سکوت همراه است—not با ادعای قطعیت.»

۵. اولوا الالباب و شفا: فقط کسانی‌که به لبّ رسیده‌اند، می‌توانند به آرامی نگاه کنند—even وقتی همه‌چیز آشفته است

لبّ، مرکز آرام روان است.
مرکزی که:

  • هیجان را می‌بیند، اما با آن یکی نمی‌شود،
  • زخم را می‌فهمد، اما از آن عبور می‌کند،
  • دروغ را تشخیص می‌دهد، اما فریاد نمی‌زند.

در قرآن، اولوا الالباب اهل ذکرند؛
نه ذکر زبانی صرف، بلکه بازگشت مکرر به نقطهٔ حضور.

و این حضور، آرام‌بخش روانی‌ست که می‌داند: حقیقت، همیشه با صبر روشن می‌شود—not با شتاب.

۶. اولوا الالباب و فردیت‌یابی: کسانی به خود واقعی نزدیک می‌شوند، که از ذهن عبور کرده‌اند و به لبّ روان رسیده‌اند

در روان‌شناسی یونگ، سفر فردیت‌یابی یعنی:
ترک سطح، ورود به ناخودآگاه، ادغام سایه، و رسیدن به مرکز روان.

اولوا الألباب، همان مسافران این مسیرند:
کسانی‌که هم ذهن را دیده‌اند، هم احساس را، هم ترس را، هم میل را،
و حالا، در مرکز خود، آگاهی‌ای ساکن دارند—even اگر هنوز کامل نشده باشند.

و اینجاست که معنای آیهٔ قرآن قابل لمس می‌شود:

إِنَّ فِي ٱخْتِلَـٰفِ ٱلَّيْلِ وَٱلنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِى ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ لَءَايَـٰتٍۢ لِّقَوْمٍۢ يَتَّقُونَ… لِأُولِى ٱلْأَلْبَـٰبِ

یعنی: این نشانه‌ها، فقط برای کسانی‌ست که با لبّ جان می‌فهمند؛
نه با قضاوت، بلکه با اتصال درونی.

جمع‌بندی: اولوا الالباب، کهن‌الگوی آگاهی ژرف در روان انسان‌اند؛ آن‌هایی که «دیدن» را بر «دانستن»، و «سکوت» را بر «پاسخ فوری» ترجیح داده‌اند—not از ناتوانی، بلکه از پختگی

در نهایت، اولوا الالباب در روان ما:

  • صبورتر از ذهن،
  • ژرف‌تر از زبان،
  • و آرام‌تر از هیجان‌اند.

و پیام‌شان این است:

«اگر در تردیدی، توقف کن.
اگر در آشوبی، سکوت کن.
اگر در راهی، ببین.
و اگر پرسشی داری، با لبّ جان پاسخ بگیر—not با عجلهٔ ذهن.»


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید