در تقویم قمری، ماه صفر پس از محرم میآید؛ ماهی که از دیرباز در فرهنگهای اسلامی، باری از هراس، بدیمنی و نحسی پنداشتهشده را با خود حمل میکرد. واژه «صفر» از ریشه «صِفْر» به معنای خالیبودن گرفته شده است؛ برخی آن را اشارهای به تهیشدن شهرها از جنگ و تجارت در ماه حرام میدانند. اما در افواه عامه، صفر معمولاً ماه بلا، بیماری، نحسی و مصیبت تلقی شده است.
در نگاه نخست، چنین برداشتی ممکن است خرافی یا غیرمنطقی بهنظر برسد؛ اما در روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ، این دقیقاً نقطهی آغاز فهم معناست:
هرگاه فرهنگی بر چیزی تأکید افراطی یا ترس ناخودآگاه داشت، در آنجا محتوایی روانی و جدی در کار است.
از منظر یونگ، ماه صفر را میتوان ماه سایههای سرگردان نامید؛ دورهای که روان فردی و جمعی، پس از تجربهی سوگ، خالی میشود—و این خلأ، حامل اضطراب، امکان آشوب، و همچنین ظرفیت تولد آگاهی تازه است.
محرم، ماه سوگ و فروپاشی اسطورهای ایگو است (در هیئت روایت کربلا). صفر، ادامهی طبیعی آن است: خالیشدن پس از فقدان. این تهیبودن میتواند منجر به:
در روان، صفر لحظهایست که ایگو دیگر چیزی برای تکیه ندارد—اما هنوز چیزی نیز جایگزین آن نشده. یونگ این وضعیت را «مرحله تعلیق روان» یا liminal space مینامید؛ جایی میان پایان گذشته و آغاز آینده.
در این وضعیت، فرد آسیبپذیر، پریشان و آمادهی تحولی ژرف است—در صورتیکه با این تهیبودن، نجنگد، بلکه آن را بپذیرد.
در بسیاری از فرهنگها، ترس از روز یا ماه خاص، ریشه در اضطراب جمعی و فرافکنی ناخودآگاه دارد.
در فرهنگ اسلامی نیز، تصور «نحسی صفر» بیش از آنکه آموزهای دینی باشد، یک انعکاس روانی فرهنگی است:
یونگ معتقد بود وقتی انسان نمیتواند با اضطراب درونیاش روبهرو شود، آن را به بیرون فرافکنی میکند—بر اعداد، ایام، یا اشیاء. اما اگر فرد یا جامعه این فرافکنی را بازشناسی کند، میتواند به منبع اصلی اضطراب بازگردد و آن را حل کند.
صفر، در این خوانش، فرصتیست برای این بازشناسی.
در برخی منابع تاریخی و مذهبی، ماه صفر ماهیست که در آن:
یونگ باور داشت که تاریخ فرهنگی، ناخودآگاه جمعی را شکل میدهد؛ یعنی حتی اگر فردی این حوادث را نشناسد، روان او آن خاطرهها را در لایههایی ژرف، حمل میکند.
از این منظر، صفر ماه بازگشت سایههاست:
در برخی سنتهای عرفانی، صفر را آغاز سفرهای معنوی میدانند. برخی صوفیان، چهل روز پس از عاشورا را آغاز چلهنشینی تلقی میکردند. در این نگاه، صفر:
یونگ نیز در فرایند فردیتیابی، بر ضرورت «سفر به درون» پس از فروپاشی ایگو تأکید میکرد. او میگفت:
«پیش از تولد معنا، باید طعم نیستی را چشید.»
صفر، از این دیدگاه، ماه تماشای این نیستیست—not برای تسلیم، بلکه برای عبور.
در برخی مناطق اسلامی، مردم برای «دفع نحسی صفر» اقدام به:
یونگ این اعمال را "عمل رمزی" یا "نمادپردازی جبرانی" مینامید—رفتارهایی که ناخودآگاه از طریق آنها، خود را تخلیه میکند و نوعی تعادل روانی برقرار میشود.
اگر این اعمال با حضور ذهن، آگاهی و نیت درونی انجام شود، میتوانند نقشی درمانگر در پالایش روانی ایفا کنند. اما اگر صرفاً مکانیکی باشند، اضطراب فقط پنهان میشود، نه حل.
در ساختار کهنالگویی، برخی زمانها یا فضاها در اسطورهها «خلأهای خلاق» یا voidهای آفریننده هستند—مثل پیش از تولد جهان، یا لحظهی سکوت پیش از نزول پیام.
صفر، در ناخودآگاه جمعی، از چنین جنس خلأیی است:
یونگ میگفت:
«در سکوت روان، چیزی هست که نمیمیرد، فقط در حال شکلگیریست.»
صفر، اگر بهدرستی درک شود، نه ماه نحسی، بلکه ماه آرامش پیش از تولد معناست.
در دنیای پرسرعت امروز، جایی برای «هیچ» نداریم. صفر، در ساختار قمری، پیشنهاد یک مکث است:
در سفر قهرمان (Campbell)، پس از مرحلهی مرگ نمادین، قهرمان وارد مرحلهای از سکوت، بازسازی و یافتن راه نو میشود. صفر، در زبان اسطورهشناسی، همین نقطه است.
ماه صفر، در خوانش یونگی، ماه تهیشدگی روانی، تماشای سایهها، و آمادگی برای تولد معناست. اگر آن را تنها با «نحسی» تعریف کنیم، از پیام پنهانش غافل میمانیم. اما اگر با آگاهی نگاهش کنیم، درمییابیم که:
پیام نهایی صفر چنین است:
«در خالیترین نقطه، معنا متولد میشود. در تاریکترین خلأ، نورِ دانایی آغاز میشود. اگر بایستی، نگاه کنی، و نترسی، آنچه پنهان بود، آشکار خواهد شد.»