سوره قاف (ق)، یکی از پرمحتواترین سورههای کوتاه قرآن است. سورهای سرشار از تکرار، هشدار، یادآوری و دعوت به درنگ، که از همان ابتدا، با لحنی کوبنده و رمزآلود آغاز میشود:
"ق، وَٱلْقُرْءَانِ ٱلْمَجِيدِ"
این سوره، در ظاهر دربارهی زندگی، مرگ، رستاخیز، و انکارکنندگان حقیقت سخن میگوید. اما اگر آن را از منظر روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ بنگریم، درمییابیم که سوره ق چیزی فراتر از بیان جهان بیرونی است؛ بیانگر سفر درونی انسان به سوی بازشناسی "خویشتن ازلی" خود است، از ورای هیاهوی ایگو و حجابهای سایه.
در این سوره، گاه با بیاعتنایی روان مواجه میشویم، گاه با طغیان غرور، گاه با بیداری دردناک. اما در نهایت، آنچه باقی میماند، صدایی است که همیشه در روان انسان بوده، ولی او آن را نشنیده است. این سوره، روایتیست از یادآوری آن صدا.
آغاز سوره، با تکحرفی رمزی آغاز میشود:
"ق، والقرآن المجید"
در خوانش یونگی، چنین حروفی (مانند ق، ن، ص، حم...) نماد دروازههای ورود به ناخودآگاهاند. حروفی که معنی ظاهری ندارند، اما در دل خود حامل مفهومیاند که فراتر از واژه است.
یونگ معتقد بود ناخودآگاه بهجای واژگان صریح، با نمادها، رؤیاها و اَشکال گنگ سخن میگوید. سوره ق با این رمز آغاز میشود تا بگوید: تو وارد قلمرو درون شدهای؛ سرزمینی که از جنس واژههای روزمره نیست.
سوره نقل میکند که انسانها از اینکه پس از مرگ زنده میشوند، در شگفتاند:
«أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا... أَذَٰلِكَ رَجْعٌۭ بَعِيدٌۭ»
این پرسش، در سطح روانی، به معنای تردید ایگو نسبت به بازگشت به خویشتن واقعیست. ایگو، که خود را محدود به بدن و خاطرات روزمره میداند، نمیتواند بپذیرد که «مرکز وجودی» او فراتر از اینهاست؛ که ریشهای دارد در ناخودآگاه عمیق و در "خود" ازلی.
یونگ میگفت: «اغلب انسانها نمیدانند که آنچه درونشان جاویدان است، بسیار دورتر از ترسهای کوچکشان است.»
در طول سوره، بارها از واژه "ذِكر" (یادآوری) استفاده میشود:
«وَجَآءَتْ سَكْرَةُ ٱلْمَوْتِ بِٱلْحَقِّ ۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ»
در خوانش یونگی، ذکر یادآور خاطره ازلی روان است؛ صدایی که از کودکی با ماست، از ناخودآگاه میآید، و ما آن را بارها فراموش میکنیم.
سوره میگوید: آن لحظهای که حقیقت را درک میکنی، درواقع چیزی را بهیاد میآوری که همیشه درونت بوده، اما گم شده بود.
این، لحظه «آری گفتن» به خویشتن است؛ لحظهی بیداری.
در سوره آمده است:
«إِذْ يَتَلَقَّى ٱلْمُتَلَقِّيَانِ... مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»
در روانشناسی تحلیلی، این «نگهبانان» نماد نیروهای آگاهگر ناخودآگاهاند—بخشهایی از روان که حتی وقتی ایگو غفلت میورزد، در حال ثبت، تحلیل، و آمادهسازی شرایط برای بازگرداندن انسان به مسیر اصلیاند.
یونگ میگفت که حتی در تاریکترین لایههای روان، نظمی وجود دارد؛ صدایی که مراقب ماست، حتی اگر نشنویمش.
در ادامه میخوانیم:
«وَجَآءَتْ كُلُّ نَفْسٍۢ مَّعَهَا سَآئِقٌۭ وَشَهِيدٌۭ»
هر نفس، با یک راننده و شاهد میآید—یکی که آن را سوق میدهد، و دیگری که نظارهگر است. این تصویر، در روانشناسی یونگی، نموداری از تقابل میان سایه و آگاهی است. سایه، آن بخشی از روان است که ما انکار کردهایم، ولی اکنون برگشته تا ما را بهسوی کشف حقیقت خود ببرد.
و "شاهد"، همان بخشیست که همواره میدانسته—اما خاموش بوده است.
در آیهای تکاندهنده آمده:
«لَّقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍۢ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ...»
یعنی: تو در غفلت بودی، ولی اکنون پرده را برداشتیم و چشم تو تیزبین شد.
این همان لحظهی یونگیِ ادغام آگاهی و ناخودآگاه است—زمانیکه همهی مکانیسمهای دفاعی فرومیریزند، و انسان میبیند: که بوده، کجا رفته، و اکنون چه باید بکند.
لحظهی مواجهه با خویشتن، شاید ترسناک، اما ضروری است.
در ادامه آمده است که دوزخ میپرسد:
«هَلْ مِن مَّزِيدٍۢ؟»
یعنی: آیا باز هم هست؟ روانشناسی تحلیلی این را بهعنوان نماد روانی طماع، پر از خشم، اضطراب، و حسرت سرکوبشده میبیند—روانی که هیچگاه سیر نمیشود، چون بهجای درک خویشتن، به انباشت تمایل و توهم روی آورده است.
اما این فقط یک نیمه از حقیقت است.
در پایان سوره، تصویر آرامشبخشی میبینیم:
«جَنَّـٰتِ عَدْنٍۢ مُّفَتَّحَةًۭ لَّهُمُ ٱلْأَبْوَٰبُ...»
در زبان یونگی، این لحظه، نماد روانیست که پس از عبور از بحران، بیداری، و پالایش، اکنون به آرامش و یگانگی دست یافته است.
درِ درون گشوده شده، ساکنان در آرامشاند، و صدای حقیقت دیگر از پشت پرده نمیآید، بلکه درون خانهی روان طنینانداز است.
سوره ق، در خوانش یونگی، سفریست از غفلت به بیداری، از فرافکنی به دیدن سایه، از صدای خاموش ناخودآگاه به درک خویشتن جاودانه. این سوره:
پیام نهایی سوره چنین است:
«تو آن چیزی نیستی که فراموش کردهای. تو آن چیزی هستی که باید بهیاد آوری. و وقتی بهیاد آوردی، پردهها میافتند، و خویشتن، همچون نوری نهان اما همیشه حاضر، چهره مینماید.»