سوره فاطر (آفریننده)، یکی از سورههاییست که با نگاهی بسیار ژرف و هستیشناختی آغاز میشود: با نام خداوندی که «فاطر السماوات و الارض» است، یعنی شکافندهی لایههای آسمان و زمین. اما آنچه در بطن این عنوان نهفته است، فرآیند گشودن، شکافتن، و آزادسازی نیروهای پنهان است—فرآیندی که در روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ، معادل مواجهه با ناخودآگاه، ادغام سایه، و آغاز سفر تفرد است.
در این سوره، از فرشتگان، مرگ، انکار، دانش و جهل، و حتی فرسودگی جسم سخن گفته میشود. در ظاهر، بافت سوره میان عالم آسمان و زمین، و جهان غیب و ظاهر در رفتوآمد است، اما با نگاهی یونگی، اینها نمادهایی از ساختار روان انسان هستند؛ روانی که اگر با منشأ خویش ارتباطی آگاهانه برقرار نکند، در سطحی سطحیزیست، به فرسودگی، انکار و ازهمگسیختگی خواهد رسید.
سوره میگوید:
«ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَـٰوَاتِ وَٱلْأَرْضِ جَاعِلِ ٱلْمَلَـٰٓئِكَةِ رُسُلًۭا...»
در روانشناسی تحلیلی، «فاطر» بودن، یادآور رهایی از ساختارهای بسته و بستهبندیهای کهنهی روانی است. یونگ میگفت: «روان سالم، روانیست که باز، شکوفا، و در تماس با لایههای ژرفتر ناخودآگاه باشد.»
فرشتگان در این آیه، میتوانند نماد «نمادها و پیامرسانهای درونی» باشند—تصاویر رؤیایی، الهامات، حسهای شهودی—که از سوی ناخودآگاه میآیند، برای بیدارکردن آگاهی.
سوره به تضادهای طبیعی اشاره میکند:
«يُولِجُ ٱلَّيْلَ فِى ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِى ٱلَّيْلِ...»
در زبان یونگی، این تضادها بازتاب ریتمهای روانی هستند: آگاهی و ناخودآگاه، شادی و اندوه، آغاز و پایان. هر انسانی نیاز دارد تا به جای تلاش برای حذف یک قطب، پذیرای ریتم آنها شود.
سوره فاطر یادآور میشود: روان، اگر بخواهد فقط در روز بماند، از تعادل خارج میشود. شب، بخشی از رشد روانیست. مثل اندوه، سکوت، فروتنی.
در سوره آمده است:
«إِنَّ ٱلْإِنسَـٰنَ لَكَفُورٌۭ مُّبِينٌۭ»
در تحلیل روانشناسی، «کفر» نه صرفاً انکار خدا، بلکه فرافکنی معنا و بیاعتنایی به سرچشمهی درونی خویشتن است.
یونگ میگفت: «بیشتر مردم، بهجای گفتوگو با ناخودآگاه، آن را نادیده میگیرند یا دشمن میپندارند.»
انسانی که فقط با خواستههای نفسمحورش در تماس است، و رابطهای با بخشهای ژرفتر روان ندارد، دچار «کفر روانی» میشود—یعنی: قطع ارتباط با خویشتنِ اصلی.
یکی از آیات کلیدی سوره میپرسد:
«هَلْ يَسْتَوِى ٱلَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؟»
اما مقصود از "دانایی" در اینجا، دانایی درونیست؛ دانایی از خویشتن، از ضعف، از سایه، از مسیر رشد.
در روانشناسی، دو نوع فرد نادان وجود دارد:
سوره به دومی هشدار میدهد—زیرا او در زندانی از نادانیِ انتخابیاش، رشد را مسدود میکند.
سوره مؤمنان واقعی را کسانی میداند که شبها در حال «سجده و قیام»اند و از عذاب پروردگار میترسند.
یونگ میگفت: «ترس از خدا، در عمق خود، ترس از خود است—ترس از اینکه اگر صادق باشی، آنچه میبینی، همان چیزی نباشد که میخواستی باشی.»
این ترس، اگر صادقانه پذیرفته شود، آغاز فروتنی و تعادل روان است. سوره، کسانی را که در شبهای درونیشان با خویشتن خلوت میکنند، بهعنوان سالمترین روانها معرفی میکند.
سوره با عباراتی گاه شاعرانه، به فرسودگی جسم اشاره میکند. این اشارهها، در نگاه یونگی، هشدارهایی دربارهی نپذیرفتن واقعیت مرگ، کهنسالی و فناپذیری نفس است.
در دنیای مدرن، بسیاری از انسانها از طریق فرافکنی—در قالب زیبایی افراطی، ورزش وسواسی، یا پرهیز از صحبت دربارهی مرگ—سعی در پنهانکردن این بخش از روان دارند.
اما سوره فاطر میگوید: پذیرفتن ضعف جسم، خود نشانهای از بلوغ روان است.
در آیهای میخوانیم:
«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ...»
پیامبر، نماد بخشی از روان است که ما را از پیام ناخودآگاه آگاه میکند—او ما را به انتخاب دعوت میکند، اما ما را مجبور نمیکند.
در درون هر انسان، صدایی هست که از سایهها آگاه است، که شبها هشدار میدهد، که در خوابها ظاهر میشود، که با بحرانها نجوا میکند.
این صدا، پیامبر درون است. اگر به آن گوش ندهی، خاموش نمیشود؛ فقط بلندتر و گاه تلختر میشود.
سوره فاطر، در خوانش یونگی، بیانیست از فرآیند روانی باز شدن، دیدن، و اتصال دوباره به مرکز فراموششده خویشتن. در این سوره:
پیام نهایی سوره برای انسان امروز چنین است:
"اگر خستهای، اگر درونت خوابیده، اگر معنا را گم کردهای—خودت را باز کن، شب را بپذیر، صدا را بشنو، و دوباره روانت را فاطر کن."