سوره حِجر، از سورههاییست که با لحنی پرابهام، مرموز و شاعرانه سخن میگوید. در این سوره، مضامین آفرینش، انکار، مقاومت روان، و نابودی اقوام پیشین با زبانی نمادین در کنار هم قرار گرفتهاند. اما در پس این مضامین ظاهراً تاریخی یا اخلاقی، یک گفتوگوی عمیق درونی با روان انسان نهفته است—گفتوگویی که از لحظه خلقت آغاز میشود، از وسوسه و انکار میگذرد، و در نهایت به حسرت، فراموشی، و بازگشت ختم میشود.
در روانشناسی یونگ، سطوح مختلف روان انسان—از ناخودآگاه فردی تا ناخودآگاه جمعی—حاوی نیروهایی هستند که گاه در قالب نمادها، اسطورهها و الگوهای کهن (archetypes) نمایان میشوند. سوره حِجر را میتوان بهمثابه سفری بینابعدی در روان دید؛ سفری که از لحظه تولد آگاهی انسانی آغاز میشود و سایههای پنهانشده در برابر آن قد علم میکنند.
سوره حِجر، مانند برخی سورههای دیگر، به روایت آفرینش انسان از گل و امر خداوند به سجدهی فرشتگان میپردازد؛ اما ابلیس از این فرمان سر باز میزند:
«قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ...»
در نگاه یونگ، ابلیس نماد نخستین سایهایست که در برابر آگاهی انسان ظاهر میشود. او نه صرفاً موجودی شرور، بلکه بخشی از ساختار روان است—همان بخش از درون که حاضر نیست جایگاه "دیگری" را بپذیرد، خود را برتر میبیند، و بهدنبال کنترل است.
این سرکشی ابلیس، نماد واکنش روانیایست که نمیخواهد دگرگونی را بپذیرد؛ همان بخشی از روان که در برابر رشد مقاومت میکند. لحظه خلقت، نه فقط تولد جسم، بلکه آغاز تقابل درونی میان خودآگاه و ناخودآگاه است.
پس از این سرپیچی، ابلیس نمیخواهد نابود شود؛ او زمان میخواهد:
«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
این تقاضا، از دیدگاه یونگ، رفتار آشنا و روانشناختی سایه است: او نمیخواهد حذف شود، بلکه میخواهد در تاریکی بماند، زمان بخرد، و در لایههای پنهان روان فعال باشد—نه برای اصلاح، بلکه برای فریب و تأثیرگذاری مداوم.
سایه، تا زمانی که دیده نشود، بر روان انسان فرمان میراند. اما وقتی دیده و آگاهانه پذیرفته شود، از قدرت مخربش کاسته میشود. سوره حِجر، با هوشمندی، این دینامیک روانی را در قالب گفتوگوی خدا و ابلیس بازنمایی میکند.
سوره با تصویرهایی شگفتانگیز از طبیعت ادامه مییابد—کوهها، دانهها، بادها، باران، شب و روز. اما در میان این همه زیبایی، انسان هنوز در غفلت است.
«وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا... وَكُلَّ شَيْءٍ أَنزَلْنَاهُ بِقَدَرٍ»
در روانشناسی یونگی، این بیتوجهی انسان به "آیات بیرونی"، بازتاب قطع ارتباط او با ناخودآگاه طبیعی است. ما در دنیای مدرن، چنان از معنا و طبیعت جدا افتادهایم که دیگر نشانهها را نمیشنویم، رؤیاها را جدی نمیگیریم، و زیبایی را سطحی درک میکنیم.
سوره حِجر میپرسد: در جهانی چنین شگرف، چرا هنوز دلها خاموشاند؟
در ادامه سوره، به نابودی قومهای عاد، ثمود، قوم لوط، و ساکنان «حجر» اشاره میشود. همهی آنها، پیامبرانشان را نادیده گرفتند و بهجای بازگشت به معنا، در ساختارهای فریب و تکرار باقی ماندند.
در تحلیل یونگی، این اقوام نماینده ساختارهای جمعی رواناند که به سایه خود اجازه رشد دادهاند اما هرگز آن را ندیدهاند. آنها نماد فرهنگهاییاند که از درد و انکار تغذیه میکنند، تا زمانیکه فروپاشی بهناگزیر میرسد.
تخریب این شهرها، درونیترین تصویر از ویرانی روانی انسان در برابر فرافکنیهای طولانیمدت است—زمانیکه وجدان خاموش شده و سایه، هدایت را در دست گرفته است.
یکی از مهمترین بخشهای سوره، شکایت از انسانهاییست که بهجای "ذکر" و بازگشت به معنا، سرگرم ظاهر شدهاند:
«وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ... وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ...»
در این لحظه، سوره از "غبطهخوردن به دیگران" و "توجه به جلوهها" هشدار میدهد. این همان نقطهایست که یونگ از آن بهعنوان پراکندهسازی روان یاد میکرد: وضعیتی که در آن، انسان از صدای درون جدا میشود و در برابر صداهای بیرونی بیدفاع میگردد.
سوره هشدار میدهد: وقتی معنا را فراموش میکنی، سایه در لباسی تازه بازمیگردد—اینبار در قالب آرزوی دیگر بودن، حسرت، یا حسادت.
در پایان سوره، خدا به پیامبر فرمانی بسیار لطیف و انسانی میدهد:
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ... وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ»
در این لحظه، سوره از اخلاق و دستور فاصله میگیرد و به حس روانی پیامبر میپردازد: تنگی سینه، خستگی، دلگیری. اما پاسخ به این احساس، نه عصبانیت، بلکه بازگشت به خلوت، ستایش، و سجده است—بازگشت به خویشتن.
این دقیقاً همان توصیهایست که یونگ در برابر رنجهای روانی ارائه میدهد: بنشین، ببین، بمان. نه فرار کن، نه انکار. اجازه بده روانت خودش را بازیابد.
سوره حِجر، در خوانش یونگی، یکی از دقیقترین نقشههای سفر روانی انسان از لحظه تولد تا بلوغ روانی است. در این سوره:
سوره حِجر به ما میگوید: درون ما صداهایی هست که باید شنیده شوند، حتی اگر در قالب فریاد رعد، یا پچپچهی ابلیس، یا سکوت یک پیامبر خسته ظاهر شوند. اگر آنها را نشنوی، نه دنیا، که روانت فروخواهد ریخت.