سوره اللّیل با سوگندهایی آغاز میشود که از اساس بر تضاد و تقابل بنا شدهاند:
«وَٱلَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ، وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ، وَمَا خَلَقَ ٱلذَّكَرَ وَٱلْأُنثَىٰ»
این سوره از همان ابتدا، انسان را در میدان انتخابی قرار میدهد: دو مسیر متضاد، دو نوع شخصیت، و دو نتیجه روانی متفاوت.
در خوانش روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ، سوره اللّیل شرحی نمادین و موجز است از دو نیروی درونی فعال در روان انسان—نیروی رو به نور (سوی معنا، بخشش، و رشد)، و نیروی رو به تاریکی (سوی انکار، انزوا، و خودخواهی). این سوره ما را در برابر این سؤال قرار میدهد: کدام راه را انتخاب میکنی؟
«وَٱلَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ، وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ»
در روان، شب و روز دو نیروی درونی روان را بازمینمایانند:
اما در سوره، شب فقط تاریکی نیست؛ «شب وقتی بپوشاند». یعنی لحظهای که روان به پوشاندن حقیقت تمایل دارد، یا ترجیح میدهد در خاموشی بماند. و «روز وقتی آشکار شود»، همان لحظهایست که حقیقت روانی خود را بر ایگو تحمیل میکند.
یونگ میگفت:
«تا زمانیکه ناخودآگاه را آگاه نکنی، زندگیات را هدایت میکند و تو آن را تقدیر مینامی.»
«وَمَا خَلَقَ ٱلذَّكَرَ وَٱلْأُنثَىٰ»
یونگ معتقد بود که روان هر انسان شامل عناصر زنانه و مردانه است (آنیموس و آنیما). این آیه، در سطح نمادین، به این دوگانگی درونی اشاره دارد.
آگاهی روانی یعنی: شناخت و پذیرش هر دو قطب درونی—قدرت و لطافت، منطق و احساس، حرکت و درک.
«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَٱتَّقَىٰ، وَصَدَّقَ بِٱلْحُسْنَىٰ، فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلْيُسْرَىٰ»
«وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسْتَغْنَىٰ، وَكَذَّبَ بِٱلْحُسْنَىٰ، فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلْعُسْرَىٰ»
اینجا سوره، دو شخصیت روانی را معرفی میکند:
یونگ میگوید:
«آنکه به ناخودآگاهش اعتماد نمیکند، مجبور است از هر چیزی بترسد—even خودش.»
«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ / لِلْعُسْرَىٰ»
در روان، این اصل بسیار مهم است:
با تکرار یک الگو، روان تو را در همان مسیر "تسهیل" میکند.
اگر مدام بترسی، توجیه کنی، فرافکنی کنی، روانت تو را در مسیر سختتر تثبیت میکند.
اما اگر جرئت دیدن داشته باشی، قدم اول را برداری—even اگر بلرزی—روان خود به تو کمک میکند.
«وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسْتَغْنَىٰ...»
«استغنى» یعنی گمان بردن به بینیازی. این دقیقاً همان توهم خطرناک ایگو است:
«من نیازی به تحلیل، رشد، یا دیدن سایه ندارم. همهچیز را میفهمم.»
در روانشناسی یونگی، این نوع خودبسندگی، پیشدرآمد بحران روانی است.
«وَمَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُۥٓ إِذَا تَرَدَّىٰ، إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَىٰ، وَإِنَّ لَنَا لَلْءَاخِرَةَ وَٱلْأُولَىٰ، فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًۭا تَلَظَّىٰ»
نار تلظّىٰ (آتش زبانهکش) در اینجا، همان آتش روانی ناشی از مقاومت در برابر معنا و انکار سایه است.
فردی که همهچیز را در خود جمع کرده، اما چیزی از خود نداده، درونش میسوزد—even اگر بیرونش موفق و آرام باشد.
«لَا يَصْلَىٰهَآ إِلَّا ٱلْأَشْقَى، ٱلَّذِى كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ»
اشقی، کسی است که حقیقت روانی را تکذیب میکند و پشت میکند.
در روان، کسی که از دیدن واقعیت فرار میکند، به تدریج از درون، بیرمق میشود.
«وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلْأَتْقَى، ٱلَّذِى يُؤْتِى مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ»
در اینجا، مسیر نجات تعریف میشود: بخشش (نه فقط مال، بلکه انرژی روانی)، برای پاکسازی (تزکیه) روان.
کسیکه میدهد، در حال پالایش روان خویش است. کسیکه نگهمیدارد، در حال انسداد روانیست.
«وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعْمَةٍۭ تُجْزَىٰ، إِلَّا ٱبْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِ ٱلْأَعْلَىٰ»
این مرحله بالای روانیست: بخشش بدون نیاز به جبران، حرکت بدون معامله.
در روانشناسی یونگی، این مرحله نزدیک به یکپارچگی شخصیت است: زمانیکه انسان نه برای تأیید، نه برای ترس، بلکه برای "درستبودن" عمل میکند.
«وَلَسَوْفَ يَرْضَىٰ»
روانی که این مسیر را رفته، در پایان خود را میپذیرد، آرام میگیرد، و راضی میشود.
نه به این معنا که بینقص است، بلکه به این معنا که با خودش صادق شده و دیگر از خودش نمیترسد.
سوره اللّیل، در خوانش یونگی، روایت روانی یک انتخاب بنیادین است: شب یا روز؟ پذیرش یا انکار؟ بخشش یا انزوا؟ این سوره:
پیام نهایی سوره چنین است:
«تو مسیرت را انتخاب میکنی. و روانت، با انتخابت، تنظیم میشود. اگر حقیقت را بپذیری—even اگر سخت باشد—در پایان، آرام خواهی گرفت.»