سوره الطور با سوگند به کوه طور آغاز میشود؛ کوهی که در سنت دینی، محل دریافت وحی و مکاشفه است. اما در ساحت روانشناختی، این کوه نمادیست از لحظهٔ رویارویی روان با حقیقت عریان، با نداهایی که از اعماق ناخودآگاه میآیند.
در روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ، این لحظهٔ مکاشفه، زمانی است که ایگو دیگر توان کنترل ندارد، و باید تسلیم چیزی بزرگتر، پنهانتر و اصیلتر درون خود شود: «Self» یا خویشتن. سوره طور، داستانی است دربارهی همین تسلیم، همین عبور از ترس و شک و اضطراب، و همین بازسازی شخصیت در دل بحران.
سوره با مجموعهای از سوگندهای نمادین آغاز میشود:
«وَٱلطُّورِ، وَكِتَـٰبٍۢ مَّسْطُورٍۢ، فِى رَقٍّۢ مَّنشُورٍۢ، وَٱلْبَيْتِ ٱلْمَعْمُورِ، وَٱلسَّقْفِ ٱلْمَرْفُوعِ...»
این سوگندها، بهطرزی شاعرانه، ساختار کیهانی–روانی هستی را ترسیم میکنند:
این ترکیب، تصویری است از روانی متعادل که اجزایش به هم متصلاند. اما همانگونه که خواهیم دید، این ساختار، در معرض تهدید است.
در ادامه آمده:
«يَوْمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوْرًۭا، وَتَسِيرُ ٱلْجِبَالُ سَيْرًۭا»
این تصویر، بازنمایی فروپاشی ساختارهای ایگو است؛ لحظهای که ایگو درمییابد چیزی درونش در حال طغیان است، چیزی ناشناخته، ویرانگر، ولی ضروری. یونگ این لحظه را «اضطراب وجودی» مینامد—آغاز مسیر فردیتیابی.
آسمانی که میلرزد، و کوهی که حرکت میکند، استعارهایست از روانی که دیگر نمیتواند تعادل مصنوعیاش را حفظ کند.
پس از توصیف این بحران، سوره به واکنش برخی انسانها میپردازد:
«فَذَرْهُمْ حَتَّىٰ يُلَـٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ ٱلَّذِى فِيهِ يُصْعَقُونَ، يَوْمَ لَا يُغْنِى عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْـًۭٔا...»
این آیات، در سطح روانشناختی، بازتاب واکنشهای دفاعی ایگو به اضطراب ناخودآگاه هستند: انکار، توجیه، تمسخر، فرار. انسانهایی که پیام ناخودآگاه را نمیپذیرند، بلکه آن را تحقیر میکنند.
یونگ میگفت: «وقتی روان میخواهد بیدار شود، ایگو نخست آن را بیماری، خیال، یا اغراق مینامد—چون حقیقت، ویرانگر آسایش کاذب است.»
در آیات میانی سوره، تصویری آرام از بهشتیان ارائه میشود:
«إِنَّ ٱلْمُتَّقِينَ فِى جَنَّـٰتٍۢ وَنَعِيمٍ...»
در زبان یونگی، این تصویر روان سالم و یکپارچه است: روانی که از فرافکنیها گذشته، ترس را دیده، و اکنون در صلحی پایدار با خویشتن بهسر میبرد.
در این روان، عناصر مختلف (عقل، احساس، غریزه، شهود) در تعادلاند، مثل خانوادهای که گرد سفرهاند، و میگویند:
«إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِىٓ أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ»
یعنی ما در خانهٔ پیشین، نگران و ترسان بودیم. این جمله تأییدیست بر اینکه پیش از رسیدن به آرامش روان، عبور از اضطراب لازم است.
در بخشی تکاندهنده، سوره میگوید:
«فَذَكِّرْ فَمَآ أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍۢ وَلَا مَجْنُونٍ»
این آیه، در ظاهر به پیامبر خطاب دارد، اما در سطح روان، میتواند خطاب به صدای خویشتن درون ما باشد. وقتی صدای درون بیدار میشود، ایگو با اضطراب میپرسد: نکند دیوانهام؟ نکند خیال میکنم؟ نکند...
یونگ بارها گفته بود که روان آگاه، ابتدا احساس جنون دارد—چون فراتر از عادتها و قراردادهای آشنای ایگو حرکت میکند.
در ادامه، خطاب به پیامبر آمده:
«فَٱصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَـٰحِبِ ٱلْحُوتِ»
یعنی صبر کن و مثل یونس نباش. یونس که در دل تاریکی از پیام خود گریخت، نماد بخشی از روان است که از مسیر سخت ادغام سایه میگریزد.
اما پیام این آیه روشن است: بمان، ریشه بده، صبر کن—تا روان به وحدت برسد.
سوره الطور، در خوانش یونگی، روایتیست از عبور روان انسان از بحران، تلاطم، انکار، و اضطراب، تا رسیدن به نقطهٔ تعادل، حکمت، و آرامش درونی. این سوره:
پیام نهایی سوره چنین است:
«اگر کوه روانت لرزید، نترس. اگر آسمان اندیشهات متلاطم شد، پنهان مشو. صدایی از درونت میخواهد تو را به خویشتنت برساند. از وحی نگریز؛ کوه را بشنو، حتی اگر از تاریکی بالا میروی.»