سوره التکویر با تصاویری آغاز میشود که همگان آن را به پایان جهان فیزیکی تعبیر میکنند—خورشید در هم پیچیده میشود، ستارگان فرو میریزند، شتران رها میشوند، دریاها شعلهور میگردند... اما در نگاه روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ، این تصاویر را میتوان بهعنوان نقاط عطف درونی، نمادهای فروپاشی ساختارهای کهنه روان، و آغاز فرآیند تحول شخصیتی دید.
«تکویر» به معنای "درهمپیچیدن" است؛ گویی جهان، همچون طوماری جمع میشود. اما کدام جهان؟ از دیدگاه روانشناختی، این جهانِ ذهنی و روانیای است که ایگو بر پایهی آن هویت خود را ساخته—اما اکنون در آستانهی فروپاشی قرار گرفته است.
سوره التکویر، روایت تصویری و تکاندهندهایست از سقوط نظام کهنه روانی و لحظه بیداریای که در دل فروپاشی، معنای تازهای را آشکار میکند.
سوره آغاز میکند:
«إِذَا ٱلشَّمْسُ كُوِّرَتْ»
در روان، خورشید نماد ایگو است—مرکزی که بر خود میتابد، خود را مهم میداند، و نور آگاهیاش را تنها منبع حقیقت میپندارد. اما این خورشید در سوره، درهم پیچیده میشود. ایگو دیگر کانون اصلی روان نیست.
این مرحله آغاز فروپاشی ایگوییست که به رشد روانی مجال نمیداد.
یونگ این لحظه را مرگ روانی ایگو مینامد—شرط لازم برای تولد دوباره خویشتن (Self).
«وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتْ»
ستارگان در اسطورهها نماد هدایتاند. در روان، آنها میتوانند باورها، آموزهها، الگوهای تربیتی یا ایدهآلهایی باشند که مسیر ما را روشن میکردند. اما حالا این ستارگان خاموشاند.
یعنی: آنچه تا دیروز پشتیبان روان بود، دیگر کاربرد ندارد. در فرآیند فردیتیابی، فرد باید رهایی از ایدهآلهای تحمیلشده را تجربه کند تا بتواند راهنمای درونیاش را بیابد.
«وَإِذَا ٱلْعِشَارُ عُطِّلَتْ»
شتران ماده در ماه دهم، نماد دارایی باارزش عرب جاهلی بودند. در روانشناسی تحلیلی، این میتواند نماد وابستگیهای شخصیتی به اموال، عادتها، یا نقشهای اجتماعی باشد.
در لحظه بحران روانی، فرد درمییابد که آنچه به آن تکیه کرده بود، دیگر معنا ندارد. یا شاید بدتر: او را عقب نگه میداشت.
«وَإِذَا ٱلْوُحُوشُ حُشِرَتْ، وَإِذَا ٱلْبِحَارُ سُجِّرَتْ»
در اینجا با دو تصویر از ناخودآگاه روبهرو هستیم:
در تحلیل یونگی، این مرحله «فوران سایه» است—یعنی: روانی که سالها به تعادل مصنوعی دل خوش کرده بود، اکنون باید با هیولاهای خودش روبهرو شود.
«وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتْ»
در این آیه، میتوان اتحاد روانی یا ادغام وجوه متضاد شخصیت را دید: زن و مرد، خودآگاه و ناخودآگاه، تاریک و روشن.
فرآیند رواندرمانی یا خودکاوی نیز دقیقاً همین هدف را دنبال میکند: یکپارچهسازی قطبهای درونی، و رسیدن به خودِ کامل.
«وَإِذَا ٱلْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَىِّ ذَنبٍۢ قُتِلَتْ»
این آیات، که در ظاهر به رسم جاهلی زندهبهگور کردن دختران اشاره دارد، در روان، نماد جنبههای سرکوبشده، لطیف، زنانه یا آسیبپذیر روان است که قربانی نگاههای مردسالارانهی درون شدهاند.
«دختر درون»، احساس، شهود، خلاقیت، اشتیاق لطیف، و نیاز به دیدهشدن است.
اگر آن را مدفون کنیم، روزی بازخواهد گشت و از ما خواهد پرسید: چرا مرا کُشتی؟
یونگ میگوید:
«هر چیزی که درون خودت نابود میکنی، روزی با قدرتی مضاعف بازمیگردد.»
«إِنَّهُۥ لَقَوْلُ رَسُولٍۢ كَرِيمٍ»
«ذِى قُوَّةٍۢ عِندَ ذِى ٱلْعَرْشِ مَكِينٍۢ»
در پایان سوره، به ظهور پیام اشاره میشود. حالا که ایگو فرو ریخته، سایهها دیده شده، و روان در آستانهی بازسازیست، پیام میرسد.
در روان، این مرحله لحظهی بینش است. صدایی از درون که دیگر مبهم نیست. تو اکنون میدانی. نه چون کسی گفته، بلکه چون تجربهاش کردهای.
سوره میپرسد:
«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟»
یعنی: پس کجا میروی؟
این پرسش، ضربهی آخر است. روان تو را دیده، لایههایت را شکافته، حقیقت را نشان داده. اکنون انتخاب با توست:
سوره التکویر، در خوانش یونگی، روایت یک انفجار روانی است؛ لحظهایکه ساختارهای کهنه در هم میریزند، سایهها سر بر میآورند، بخشهای سرکوبشده دیده میشوند، و حقیقت، بیپرده خود را نشان میدهد. این سوره:
پیام نهایی سوره چنین است:
«اگر زندگیات واژگون شد، وحشت نکن. شاید زمان آن رسیده که خورشیدت خاموش شود، تا نوری تازه از درونت بتابد.»