اکو کاغذ | علی باوفا
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

تحلیل یونگی دعای ابوحمزه ثُمالی در اسلام

اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com
اکو کاغذ | www.ecokaghaz.com


دعای ابوحمزه ثُمالی: آهی میان شرم و امید، گفت‌وگوی ایگو با خویشتن متعالی در سحر روان

در شب‌های سحر، وقتی دنیا خاموش می‌شود و زبان عقل از کار می‌افتد، دعایی از اعماق روان بلند می‌شود—نه برای طلب قدرت، نه برای دعا به موفقیت، بلکه فقط برای یک چیز: بازگشت به معنا. دعای ابوحمزه ثمالی، یکی از ژرف‌ترین دعاهای عرفانی اسلامی، صدایی‌ست از عمق درون که تلاش می‌کند پاره‌های شکسته‌ی خویشتن را جمع کند، سایه‌ها را ببیند، و شاید دوباره خود را دوست بدارد.

از نگاه کارل گوستاو یونگ، این دعا نمونه‌ای کامل از فرایند فردیت‌یابی است—حرکتی از انکار به اعتراف، از شرم به عشق، از سردی به شوق، و از فروپاشی ایگو به بازسازی آن در پرتو Self (خویشتن متعالی). این دعا، گفت‌وگوی صادقانه‌ی روان با خودش است؛ در دل تاریکی، با صدایی بغض‌آلود، اما امیدوار.

۱. آغاز دعا: بیداری در دل شب، تماس با ژرف‌ترین لایه‌ی روان

دعا از سحر آغاز می‌شود—نه فقط به‌لحاظ زمانی، بلکه از نظر روان‌شناسی، این لحظه‌ای‌ست که انسان:

  • از خوابِ غفلت روزمره بیدار می‌شود،
  • سکوت اطراف، سکوت درون را فعال می‌کند،
  • و روان، برای نخستین‌بار در روز، با خودِ اصیلش تنها می‌ماند.

یونگ می‌گوید:

«خودشناسی، نه در حضور دیگران، بلکه در تنهایی شب زاده می‌شود.»

دعای ابوحمزه در همین لحظه متولد می‌شود—جایی که دیگر نمی‌توان از خود فرار کرد.

۲. شرم، پشیمانی و سایه: من از خودم می‌ترسم، نه از تو

بخش‌هایی از دعا لبریز از اعتراف‌اند:

  • «الهی، هرگاه به گناهانم می‌نگرم، ترسان می‌شوم»
  • «و هرگاه به کرمت می‌نگرم، امیدوار می‌گردم»

در این‌جا، روان به نقطه‌ی تماس با سایه رسیده است. آن بخش‌هایی از وجود ما که انکارشان می‌کنیم—خشم، طمع، خودخواهی، بی‌رحمی، حسادت—همه خود را نشان می‌دهند.

یونگ می‌نویسد:

«تا زمانی که انسان با سایه‌ی خود مواجه نشود، نجات روانی ممکن نیست.»

دعای ابوحمزه، سایه را نه پنهان می‌کند، نه توجیه؛ بلکه اعتراف می‌کند. و همین اعتراف، آغاز شفا است.

۳. زبان دعا: ترکیبی از کودک و پیر، درد و حکمت

یکی از زیبایی‌های این دعا، لحن مناجات است:
انسان، مثل کودکی که از مادر قهر کرده اما هنوز دلش آغوش می‌خواهد، با لحنی سرشار از ضدیت حرف می‌زند:

  • از یک‌سو: ترس، گناه، انزوا، کوچکی
  • از سوی دیگر: عشق، اطمینان، یقین به بزرگواری خداوند

در روان، این دوگانگی، نشان از تقابل ایگو و Self دارد. ایگو می‌ترسد، اما Self لبخند می‌زند. دعا، صحنه‌ی این گفت‌وگوی دوگانه است؛ گفت‌وگویی که در نهایت، با بخشش پایان نمی‌پذیرد، بلکه با آشتی آغاز می‌شود.

۴. التماس‌های بی‌تزویر: وقتی ایگو نقاب برمی‌دارد

در متن دعا بارها آمده:

«الهی، چگونه بخوانمت در حالی که من، منم؟
و چگونه امید نداشته باشم در حالی که تو، تویی؟»

این جملات، دقیقاً لحظاتی هستند که نقاب‌های ایگو می‌افتند.
دیگر خبری از حساب‌گری، تظاهر، تصویرسازی نیست.
فقط من هستم و تو.
فقط زخم‌های من و آغوش تو.

از نظر یونگ، این لحظه، لحظه‌ی آستانه است—جایی که فرد می‌تواند یا فروبپاشد یا متحول شود. و دعا، ابزار این گذار است.

۵. مرگ، محاسبه، و قیامت: نه تهدید، بلکه مواجهه با ریشه‌ی اضطراب وجودی

دعا بارها به مرگ، شب اول قبر، و حساب‌رسی اشاره می‌کند. اما هدف آن ترساندن نیست.
در زبان روان‌شناسی، این‌ها نمادهای بحران‌های درونی هستند که ایگو نمی‌خواهد به آن‌ها فکر کند.

  • مرگ: نماد ناپایداری و گذر زمان
  • قبر: نماد تنهایی نهایی
  • حساب: نماد مواجهه با تمام آن‌چه انکار شده

یونگ معتقد بود که بخش مهمی از رشد روانی، پذیرش محدودیت، زوال، و مرگ ایگو است—not به‌عنوان تهدید، بلکه به‌عنوان واقعیت.

دعای ابوحمزه، با شهامت، این واقعیت را به زبان می‌آورد.

۶. خدا در این دعا: کهن‌الگوی «پدر شفابخش» و «مادر پناه‌بخش» به‌صورت هم‌زمان

خدای ابوحمزه، نه یک داور خشمگین است و نه صرفاً یک دوست بی‌تفاوت.
او هم می‌بیند، هم می‌بخشد.
هم آگاه است، هم صبور.
هم درد را می‌فهمد، هم راه را نشان می‌دهد.

در روان‌شناسی یونگ، چنین چهره‌ای از خداوند، ترکیب کهن‌الگوی «پیر دانا»، «پدر مهربان»، و «مادر شفابخش» است.

دعای ابوحمزه، روان را با تصویری از خدا مواجه می‌کند که:

«نه ترساننده، نه توجیه‌گر، بلکه حاضر، پذیرا، و عاشق است.»

۷. پایان دعا: التماس نیست، توبه نیست؛ بازگشت است

با وجود لحن سوزناک، پایان دعا ملایم و روشن است. نه نشانی از خشم هست، نه ناامیدی. فقط سکوتی آرام، مثل کودکی که پس از گریه، در آغوش پدرش خوابیده باشد.

این پایان، در روان، نشان‌دهنده‌ی ادغام دوباره‌ی ایگو و Self است:

  • انسان، خودش را دیده،
  • زخم‌هایش را شناخته،
  • و حالا دیگر خودش را دشمن نمی‌داند.

بلکه «خود» را در آغوش معنا یافته است.

جمع‌بندی

دعای ابوحمزه ثمالی، در خوانش روان‌شناسی تحلیلی یونگ، آیینی‌ست برای عبور از شرم، پذیرش سایه، شکستن ایگو، و بازگشت به خویشتن اصیل. این دعا:

  • روان را از انکار به اعتراف می‌برد،
  • از ترس به امید،
  • و از اضطراب مرگ به آرامش حضور.

پیام نهایی آن چنین است:
«من با همه‌ی زخم‌ها، هنوز لایق دوست‌داشته‌شدنم. و اگر می‌گریم، نشانه‌ی آن است که قلبم هنوز زنده است. و اگر صدایت می‌زنم، یعنی هنوز به خودم ایمان دارم—چون تو، درون منی.»

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید